بخشی از مصاحبه «سرج میشل»، خبرنگار مجله سوئیسی «هبدو» با استاد محمد علی طاهری، بنیان‌گذار طب مکمل «فرادرمانی» در خصوص این که «آیا ایرانی‌ها شاد هستند یا غمگین و افسرده؟» خدمت خوانندگان وبلاگ رسمی عرفان حلقه ارائه می‌گردد:

در غرب گفته می‌شود که ایرانی‌ها انسان‌های ناراحت و غمگینی هستند. البته خود من به عنوان یک شهروند اروپایی چنین عقیده‌ای ندارم. به نظر می‌رسد مردم ایران اگر چه مشکلات اقتصادی دارند، اما یک شادی و نشاط درونی در آن‌ها هست.
مطلع شدیم که شما فعالیت‌هایی را در جهت شادی و نشاط و ایجاد هارمونی در بین افراد انجام می‌دهید. هم اکنون در حال مطالعه نسخه انگلیسی کتاب شما (انسان از منظری دیگر) هستم و متوجه شدم کم و بیش برآمده از فرهنگ ایرانی است.
لطفا درباره روش درمانی که بر مبنای عرفان بنیان گذاشته‌اید، توضیح دهید.

به نام خدا
عرفان رشد کیفی و شناخت باطن و حقیقت جهان هستی است. ظاهر و واقعیت هستی در علوم مطرح می‌شود. اما شناخت حقیقت می‌خواهد پشت صحنه را نشان دهد، پشت صحنه هستی و پشت صحنه وجود.
خوب، حالا یک بخش کوچکی از این شناخت می‌خواهد راجع به انسان صحبت کند و ماجرای پشت وجود انسان را بررسی کند.
وقتی که ما به وجود انسان می‌رسیم، اصولا پشت وجود انسان تماما نرم‌افزار است. انتهای قضایا به نرم‌افزار می‌رسد. آشنایی با این نرم‌افزارها با الهامات و ادراکات حاصل شده است. به‌ هر صورت، تا حد زیادی اشراف به برنامه‌های نرم‌افزاری وجود دارد و ما می‌توانیم با نرم‌افرازها کار کنیم که نتیجه‌ی آن در سخت‌افزار ظاهر شود.
حالا می‌آییم می‌رسیم به مشکلات وجود. این مشکلات می‌تواند فیزیکی، روانی و ذهنی باشد. روان بخشی است که احساسات ما را بروز می‌دهد؛ مثل حس شادی و غم. مشکلات روان‌ تنی (سایکوسوماتیک) از اثر احساسات روی بدن ایجاد می‌شود.
ذهن هم ادراکات ما را مورد بررسی قرار می‌دهد. ادراکات ما نه صرفا مربوط به حواس پنجگانه، بلکه مثلا درک ما از اطلاعاتی محیطی را نشان می‌دهد که به وسیله حواس پنجگانه به دست نمی‌آید. همچنین، انسان را به درک وقایعی در اطراف می‌رساند که همه متوجه آن نمی‌شوند. مثلا ممکن است شما چیزی را ببینید که من نمی‌بینم یا چیزی را حس کنید که من حس نمی‌کنم. مثلا اگر فوبیا دارید ادراک شما از بیرون با من فرق دارد.
یک دسته مشکلات دیگر ، منتوسوماتیک یعنی ذهنی ‌تنی هستند که از اثر ادراکات ما روی جسم ایجاد می‌شوند. مجموعه ذهن و روان یک رشته‌ای را در روانشناسی ایران بنیان می‌گذارد که به آن می‌گوییم سایمنتولوژی. سایمنتولوژی، بر اساس اصولی روان‌شناسی است که برای خودش تعریفات کاملا متفاوت از اطلاعات قبلی در این علم دارد.
درمان سه شاخه بیماری‌های جسمی، روانی و روان تنی در یک شاخه به نام فرادرمانی انجام می‌شود. یعنی با یک رشته طب مکمل به نام فرادرمانی، مشکل جسم، روان و روان تنی را پوشش می‌دهیم. اما در مورد مشکلات ذهنی، ذهنی تنی و یک دسته دیگر که در علم پزشکی دلایل آن شناخته شده نیست مانند جابجایی درد در بدن و… رشته سایمنتولوژی مطرح است.
پس در واقع ما ۲ شاخه طب مکمل داریم که یکی فرادرمانی و یکی سایمنتولوژی است و این تنها شاخه‌ای است که برای مشکلات ذهنی حرف برای گفتن دارد.

ارزیابی شما از وضعیت شادی ایرانی‌ها چیست؟ آیا ایرانی‌ها درونگرا هستند یا شادند؟

ایرانی‌ها به خودی خود در بین ملل جهان درون شادی دارند، اما مسائلی که پیش می‌آید می‌تواند هر ملتی را تحت تأثیر خود قرار دهد. همه ملت‌ها از نظر شادی درون مثل هم نیستند. مثلا سوئدی‌ها درونشان افسرده است و هندی‌ها شادی درونی دارند و به‌طور کلی، شرقی‌ها درون شادی دارند. اما همان‌طور که گفتم مسائلی پیش می‌آید که می‌تواند ملتی را تحت الشعاع قرار دهد. مثلا مردم عراق که درگیر جنگ شدند، ایجاد ناراحتی کرد. اما اصولا شرقی‌ها خمیر مایه شادی دارند.
مواردی هست که ایرانی‌ها تحت تاثیر عوامل محیطی قرار می‌گیرند؛ اما در عین حال، آنقدر که ایرانی‌ها اهل شادی و مزاح هستند ملتی را پیدا نمی‌کنید که این‌طور باشند. مسائلی هستند که گذرا مثل موج می‌آید و می‌رود، مسائل سیاسی، اقتصادی،… اما به‌طور کلی ساختار وجودی و خمیر مایه ملت ایران شاد است.

آیا پیش می‌آید از شاگردان خود بخواهید جدای از آن روش‌های درمانی، برای درمان به همین خمیر مایه اصلی خود رجوع کنند؟

اصولا کار ما مشاوره‌ای و ابزاری نیست و تمام کارها باید نرم‌افزاری انجام شود. ما حرف زدن و مشاوره نداریم، مکالمه نداریم. چون تفکرمان نرم‌افزاری است. اصولا وقتی مساله‌ای پیش می‌آید که ما به شادی می‌رسیم یا افسرده می‌شویم، اتفاقاتی درونی می‌افتد که به عنوان ورودی است و در روش درمانی که اشاره شد، بدون دخالت خود فرد این اتفاقات و مشکلات شناسایی و برطرف می‌شود.

به نظر شما منشأ خوشحالی ایرانی‌ها چیست؟

این ساختاری است که طی قرون متمادی ایجاد شده است و خمیر مایه وجودی را تشکیل می‌دهد.
اصولا هرچه انسان به هستی نزدیکتر باشد و احساس انطباق و نزدیکی بیشتری با آن داشته باشد، شادتر است و هرچه دورتر شود و در مسائل خود فرو رود دچار احساس تنهایی و افسردگی بیشتری خواهد شد.
ما قبلا شادتر بودیم. در یک نسل قبل افراد شادتر بودند، اما متعاقب مسائل و مشکلاتی مثل جنگ و مشکلات بعد از آن که پیش آمد، مردم به این سمت حرکت کردند که هر کس گلیم خودش را از آب بیرون بکشد. لذا الان که می‌گوییم شادند، قبلا سوپر شاد بودند.

تعریف شما از افسردگی چیست و وضعیت افسردگی در ایران را چگونه می‌بینید؟

بر اساس شنیده‌ها، آمار (رسمی) متوسط افسردگی در ایران حدود ۷ تا ۸ درصد است، در مراجعه به پزشکان این آمار ۱۰ تا ۱۵ درصد اعلام می‌شود. اما در بیمارستان‌های روانی یک سوم ابتلا به افسردگی گزارش می‌شود.
از زاویه دید ما، در سطح دنیا ۵۰ درصد افسردگی وجود دارد. چون ما تعریف وسیع‌تری از افسردگی داریم.
افسردگی در چند مرحله صورت می‌گیرد، افسردگی تشعشعاتی اولین مرحله‌ای است که به وجود می‌آید و در آن تشعشع فرد تغییر می‌کند. در این مرحله هیچ‌گونه علائم دیگری مبنی بر افسردگی ظاهری مشاهده نمی‌شود و خود فرد هم هیچ اظهاری مبنی بر افسردگی ندارد. اما مدتی بعد، افسردگی به ذهن نیز سرایت کرده و افسردگی ذهنی آغاز می‌شود و در ادراکات فرد، به تدریج آثار افسردگی انعکاس پیدا می‌کند. اما در این مرحله هنوز احساسات تحت تأثیر افسردگی قرار ندارد و شخص قادر به نشان دادن احساسات مثبت هست. با گذشت زمان و ادامه روند افسردگی، روان نیز درگیر می‌شود و احساسات تحت تأثیر قرار گرفته، به سمت منفی گرایش پیدا می‌کند. این مرحله را افسردگی روانی می‌نامیم. در این مرحله، تشعشع فرد کاملا منفی و ادراکات او مخدوش و احساسات نیز منفی است. با ادامه این روند، سرانجام آثار مخرب افسردگی به جسم نیز سرایت می‌کند و حرکات، راه رفتن، حالات چهره و بدن، همگی دچار اُفت و خمودی می‌شود.
لذا افراد افسرده در سطح دنیا بیش از آن هستند که آمار و اطلاعات نشان می‌دهد. در ضمن، به نظر می‌رسد مردم ایران نسبت به سایر مردم دنیا کمتر دچار این آسیب هستند.

من فکر می‌کنم ایرانی‌ها هنوز هم خیلی کل‌نگر هستند و در تصمیم‌گیری‌ها یکدیگر را حمایت می‌کنند اما در غرب چنین نیست و یک تنه باید پاسخگوی مشکلات باشیم.

قبلا همبستگی خیلی بیشتر بود، من که بیش از نیم قرن را تجربه کردم این‌طور می‌بینم. اما تحولات، مدرنیزه شدن و تجملات باعث شده مردم از هم دورتر بشوند. البته ما شهرهای کوچک و دهاتی داریم که هنوز این همبستگی به همان اندازه بین آن‌ها هست.

آیا عزاداری‌های ایرانی‌ها با روحیه شادی طلب آنها تضاد ندارد؟

ما یک گریه داریم از غم است و یک گریه داریم که از شوق و شادی است. علت گریه غم متفاوت است. یکی گریه می‌کند برای عشقش و یکی برای آنچه ندارد گریه می‌کند و یک غمی هم از دوری یار یعنی خداوند است.

بشنو از نی چون حکایت می‌کند

 از جـــــدایی‌ها شـکایت می‌کند

حالا دلیل این که ما برای امام حسین (ع) گریه می‌کنیم این است که چرا امثال ما او را تنها گذاشته‌اند و چنین افراد نادر و شاخصی قربانی جهالت نوع بشر شدند. ما به خودمان یادآوری می‌کنیم که حق‌طلبی امام حسین (ع) و یاران او را ادامه دهیم.
حالا بعضی با هدف گریه می‌کنند و آگاهند و یکسری هم ناآگاهند و اگر از آنها بپرسی، نمی‌دانند چرا گریه می‌کنند. از ظاهر کار نمی‌شود فهمید کدام گریه از روی معرفت است و کدام نیست.
در گریه برای خدا هم، بعضی از عشق گریه می‌کنند، بعضی برای حل مشکلات خود و فکر می‌کنند در قبال گریه خدا باید چیزی مادی به آنها بدهد. بعضی هم برای تظاهر این کار را می‌کنند تا برای خود مقبولیت اجتماعی و موقعیت ایجاد کنند.
این ماجراها کلا ربطی به شادی ایرانی‌ها ندارد. قبلا هم که بیشتر شاد بودیم این گریه‌ها را داشته‌ایم. یکی از دلایلی که باعث شده شادی ما کمتر شود، این است که تب ثروت دنیا را گرفته و فقط شامل ما نمی‌شود. اپیدمی ثروت چیزی است که ما در روح جمعی حس می‌کنیم. قبلا که این اپیدمی نبود، این مراسم‌ها هم برگزار می‌شد؛ اما مردم روحیه شادی داشتند.

آیا به غیر از کل‌نگری دلایل دیگری برای شادی ایرانی‌ها می‌شناسید؟

این برمی‌گردد به سیستم فکری ملت‌ها. مثلا یک هندی ممکن است با اعتقادش به تناسخ از زندگی راضی باشد و شاد بماند و همین فکر نگهش می‌دارد. در واقع این احساس خوشبختی یا بدبختی را فیلتر بینشی افراد رقم می‌زند و یک مسئله بیرونی نیست.
ما تناسخ را به‌طور علمی و تجربی رد می‌کنیم؛ اما اعتقاد به اصل بقاء ماده و انرژی و جاودانگی و بقاء حیات داریم و می‌گوییم که زندگی ادامه دارد و تعریفی از زندگی و بی‌پایان بودن آن داریم که همه آنها می‌تواند از افسردگی جلوگیری کند. یک افسردگی وجود دارد که بیشتر در کهنسالی است. انسان درک نمی‌کند که چرا در یک جا به دنیا آمده و حالا دارد به زندگی ادامه می‌دهد تا یک روزی از دنیا برود.
اما این که میزان افسردگی و خودکشی در بزرگسالان ایرانی به مراتب کمتر از آن در غرب است، نشان می‌دهد که در فرهنگ ایرانی زندگی هدفمند و رضایت‌بخش است. اما متاسفانه در حال حاضر، غرب‌زدگی تأثیر بدی بر جوان‌های کشور ما گذاشته است…