بسم الله الرحمن الرحیم
استاد طاهری: تا زمانی که لباس جسم بر تن ماست، امکان ندارد «تطهیر ظاهری» به شکلی مطلوب، برایمان ایجاد شود: «ما به آن مقصد عالی نتوانیم رسید»؛ هر کاری کنیم نتیجه آن مطلق نبوده و نسبی است. اما «تطهیر باطنی»، چون مربوط به «محور وجودی» است، میتواند ایجاد شود.
مولانا میگوید:
گفت: ای موسی ز مــــن میجو پناه
بـــــا دهـانـــی که نکـردی تو گنـــــاه
گفـت مـوسی: مـن نــــدارم آن دهان
گفـــت: مـا را از دهـــــان غیر خـوان
از دهــان غیــر کـــــی کــــردی گــناه
از دهــان غیــــــر برخوان کــــای الـه
آنچنــــان کن که دهانها مــــر تـــرا
در شـــــــب و در روزهــــــــا آرد دعـا
از دهـانــی که نکــــردستـــی گنــــــاه
آن دهــــان غیر باشـد عــــذر خــــواه
یــا دهــان خویشتــــن را پــــاک کــن
روح خـــود را چابک و چـــــالاک کـــن
ذکر حـــق پاک است چون پاکی رسیــد
رخــــــت بر بنـــــــدد برون آید پلیــــد
مـــیگـــــریزد ضـــــدها از ضــــــدها
شـــــــب گریـزد چون بر افـــروزد ضیاء
چــــون در آید نام پاک انــدر دهــــــان
نه پلـــــیدی مـــاند و نه اَنـــدُهــــــان
بنابراین، یک دهان دیگری هست که میتوانیم راجع به [تطهیر] آن صحبت کنیم؛ یعنی بگوئیم فاز آن باید از منفی به مثبت بیاید، و دهانی است که [امکان] تطهیر دارد. هر چه از آن دهان بیرون بیاید، الهی خواهد بود.
بعضیها به تزکیه ظاهری خیلی بها میدهند و همه سیر و سلوکشان در تطهیر ظاهری است. زمانی که فردی میخواهد وارد [این نوع از] سیر و سلوک شود، [به او] میگویند «برو تزکیه و تطهیر کن و بیا»! خوب، اگر میتوانست تطهیر کند که دیگر به سیر و سلوک نیاز نداشت!
تطهیر ظاهری امری نسبی است؛ برای رسیدن به آن سعی میکنیم، ولی انتظار نتیجه مطلق نداریم. سعی میکنیم امروز بهتر از دیروز باشیم؛ ولی تا این لباس جسم هست، مجبوریم مرتب از این تبعیت کنیم. این تبعیت، دروغ (مصلحتآمیز یا غیر از آن)، کارهایی برای تنازع بقاء و مسائل مختلف دیگری را به همراه میآورد. ولی تطهیر باطنی آسان است و مشکل نیست؛ طی یک سلسله مراتب قابل وصول و نه رؤیایی، حاصل میشود. اینجا صحبت از چیزهایی نمیکنیم که غیرقابل وصول باشد؛ مثل «برو تطهیر کن و بیا»!!!
وقتی به صورت آکادمیک در این خصوص صحبت میکنیم، یعنی هر کسی میتواند وارد فازی شده و آن دهان [غیر]، فعال شود. این در واقع از عنایات الهی و از رحمانیتهایی است که شامل حال بشر میباشد و بدون اینکه به تطهیر ظاهری برسیم، جلوه الهی میتواند پیدا شود.
این همان خاصیت ماه و خورشید است؛ ماه تا زمانی که نور خورشید را انعکاس میدهد، زیبایی دارد و آن زمان که نور خورشید را منعکس نکند، دیگر حتی پیدا هم نیست! [ماه] همان قدر که از نور خورشید انعکاس میدهد، هویت دارد و اگر خورشید به آن نتابد، هیچ هویتی ندارد.
همین مسئله شامل حال ما نیز هست و ما میتوانیم با یک سیاستی، طی کوتاهترین فاصله، به این دهان، وجود یا انعکاس الهی برسیم و از آن استفاده کنیم. در واقع این همان خاصیتی است که الان داریم از آن استفاده میکنیم و نتیجه آن همین جلوههای رحمانی است که همه گروه ما دارند. حتی ناشیترین فرد گروه از این جلوه استفاده میکند؛ اما تا اطلاع ثانوی به او فرصت دادهاند که ضمن استفاده از این جلوه رحمانی، روی خود اصلاحاتی را ایجاد کند و به سمت آن تزکیه ظاهری نیز برود. اما اگر بخواهیم صبر کنیم تا روزی که همه به تزکیه ظاهری برسند، شاید عمر ما کفاف ندهد، چون واقعاً بحث مشکل و غیر ممکنی است.
بنابراین، چه بیگناه، چه پاک و چه ناپاک، میتوانند از این قانون استفاده کنند و کردهاند.
عشق یکسان ناز درویش و توانگر میکشد
این ترازو ســنگ و گوهـــر را برابر میکشد
(صائب تبریزی)
ما به هیچ کسی نگفتیم «دروغ نگو!» یا «راستگو باش!». علت این است که اولاً نصحیت اصلاً اثر ندارد! و دوم اینکه، افراد تا خودشان در این آشتی و عشق قرار نگیرند، یعنی تا عاشق نشوند، تذکر دادن فایده ندارد. کما اینکه اجداد ما این نصایح را به ما کرده و نتیجه نگرفتهاند و خودشان هم که متذکر شده بودند، نتیجه نگرفتند!
سوال: در حلقه اتصال بینام ترم ۸، برای من آمد که «لَّا یمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ».
استاد: «مسّ» پیوند نزدیکتری است؛ اگر فرد بخواهد وارد آن قضیه شود، بحث «مطهرون» پیش میآید. در فاز اول، همه میتوانند استفاده کنند. ولی فازهای دیگری هست که از فاز ارتباط میگذرد و بحث مسّ پیش میآید. انگار دستی نزدیکتر میآید و روی سرت کشیده میشود و میگوید «خوش آمدی!»
این قضیه با بحث ارتباطی که قبلا دربارهاش صحبت کردیم، تفاوتهایی دارد و از پیوندی نزدیکتر صحبت میکند.
برای «مسّ» به شرایطی نیاز است. یکی از این شرایط همان بحث «مطهرون» است که منظور از آن تطهیر ظاهری نیست؛ راجع به آن دهان غیر یا محور وجودی صحبت میکند. محوری که به سمت مثبت سنخیت پیدا کرده است و میشود همان «دهان غیر». وقتی روی آن محور قرار بگیریم، چون آن محور همواره خالص است و محوری نیست که ما قبلا از آن برای دروغ گویی یا… استفاده کرده باشیم (یعنی با آن دهان هرگز گناهی نشده) و آن دهان، دهان گناه نیست، از این رو، هر چه از آن بیرون بیاید، پیام رحمانی بوده، جاذب است و میتواند اثربخش باشد.
در بعضی از مذاهب مثل مسیحیت میگویند فلانی بشارت دارد؛ روح القدس عطیههای مختلفی را میدهد که یکی از آنها بشارت است. یعنی به فرد کادوی بشارت داده میشود و با هر کسی صحبت کند و پیام بشارت الهی را بدهد، آن شخص جذب میشود. آنها ماهیت این پدیده را نمیدانند اما میگویند این را روح القدس به او عطا کرده است و مردم بشارت او را بهتر از افراد دیگر، دریافت میکنند.
این عملی نیست که همه به دنبال تطهیر ظاهری باشند. خیلیها میگویند ما آدمهای راستگویی هستیم و مطهریم؛ اما در واقع این افراد معنی «مطهر» را نمیدانند. اینها فکر میکنند اگر از دیوار خانهی کسی بالا نروند، تطهیر میشوند!
در مقابل، تطهیر باطنی، امری است بسیار آسان، عملی، قابل حصول و عام؛ یعنی انحصاری نیست. اینها از ویژگیهای آن است.
بخش عمده قضایای محور وجودی در پشت پرده است؛ یعنی یک فرد بیسواد شاید بهتر از یک فرد با سواد آن را به دست میآورد. محور وجودی، مجموعهای است از یک سری داشتهها؛ البته داشته نه به معنای محفوظات. معلومات به فرد کمک میکند اما تطهیر باطنی مشروط بر آن نیست. اگر چنین نباشد باید یک عده کنار بروند؛ اما این ماجرا ارتباطی به سوادهای کلاسیک ندارد. داشتن اطلاعات راجع به اصل موضوع برای افراد کافی است. برای مثال کسی که فرادرمانی کار میکند، باید در این حد که فرادرمانی چیست اطلاعات و شناخت داشته باشد؛ یعنی به اطلاعات تخصصی نیاز ندارد.
سوال: نقش خود انسان در این زمینه چقدر است؟ همین که به ما امر میشود، پس نقش داریم؟
استاد: بله، چه کسی میخواهد لبیک بگوید؟ لبیک گفتن خودش یک نقش است.
ادامه دارد…
تاریخ سخنرانی: مهر ۱۳۸۸
سوال: من در ارتباط بینام ترم ۸، پیام تسبیح و «فَاخْلَعْ نَعْلَیكَ» را دریافت کردم.
استاد: این ارتباط معنی تسبیح را نیز در خود دارد. تسبیح جزء حلقههایی است که وارد آن شدهایم؛ به معنای درک شناوری و گستردگی.
ببینید، ما تا به درک تسبیح نرسیم، گرفتار هستیم؛ حتی گرفتار عقایدمان که نمیگذارند پرواز کنیم.
معنای تسبیح، از منظری که ما با آن آشنا شدیم، با معنای متداول متفاوت است. همه باید به درک تسبیح، شناوری، گستردگی و بیذهنی برسیم. چراکه با ذهن محدود، بسته و قفل شده با اطلاعات و داشتههای قبلی، نمیتوان به درک یک عظمت رسید (همان فلسفهای که برای «اینتریونیورسال» تعریف کردیم).
ذهن کسی که این نگاه را شرک میداند، قفل شده است و نمیتواند یک قدم از حریم خود جدا شود؛ ما او را در شرک میبینیم و او ما را!
بنابراین، «ذهن بیذهنی» نیز یکی از مسائلی است که برای «ارتباط» لازم داریم؛ یعنی هم میدانیم و هم موقعی که میخواهیم در ارتباط قرار بگیریم، هیچ نمیدانیم!
یک شرط اساسی برای دریافت آگاهی این است که بگوئی «نمیدانم!». عالم بالا به ما میگوید «اگر میدانی، دیگر با ما چه کار داری؟!» چرا که اگر رسیدهای، دیگر اصلا نباید اینجا باشی؛ باید الان چرخان و رقصان باشی! اگر هم نرسیدهای، بیا و مشکلت را بگو!
اگر تـو یار نداری، چرا طـــلب نکنی؟!
وگر به یار رسیدی، چرا طرب نکنی؟!
(مولانا)
اما فرد، هم میخواهد کمک بگیرد و هم میخواهد بگوید «خودم بلدم!» از آن طرف پاسخ میگویند «اگر بلدی دیگر با ما چه کار داری؟!»
لذا یکی از این ترفندها در این قضیه این است که به فقیر بودن اقرار کنیم (هو الغنی و انتم الفقراء). اینها اصول حرکت هستند، اگر به عنوان فقیر نروی، میگویند «برای چه آمدهای؟!».
بنابراین، ذهن بیذهنی، گستردگی، شناوری و…، از اصول این ماجرا است. بهرهمندی از عنایات رحمانی، یک سری اصول مقدماتی دارد که پیچیده نبوده و لازم نیست فرد کار خاصی انجام بدهد. اینطور نیست که به فرد بگویید «برو، ده سال این ذکر را بگو و بعد بیا!». بحث «اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ» است. صراط مستقیم، کوتاهترین فاصله بین دو نقطه است؛ پس یعنی «ما را به کوتاهترین راه هدایت کن!»
گفتیم که راه خدا، حد فاصل دو نقطه است که به سمت صفر میل میکند؛ به یک نقطه میرسد. ما به دنبال یک شاه کلید هستیم؛ به دنبال آن یک نقطه.
محور وجودی، یکی از ماجراهای صراط مستقیم است که یک دفعه، بدون اینکه هیچ کاری کرده باشید، جلوه رحمانیت پیدا میشود. اگر افراد این مقوله را درک نکنند، میآیند و به منِ نوعی نگاه میکنند و میگویند «ایشان که هزار اشکال دارد!»، ولی تابش رحمانی است، بنابراین گیج میشوند!
بعضیها میگویند کسی که میخواهد مربی باشد باید مشخصات خاصی داشته باشد و همه مواردی که در این خصوص میگویند مشخصههای انسانی است که از نظر ظاهری به تطهیر کامل رسیده است. اما اصلا چنین انسانی در این زمان نداریم! یعنی دیگر حرفش را هم نزنید!
آنها از این تعجب میکنند که چگونه راندمان خوب و تشعشع رحمانی است و موردی شیطانی و شرک در آن نیست.
آنها از این عنایت رحمانی و ماجراهای دیگر آن خبر ندارند و خودشان را که محروم کردهاند هیچ، میگویند «نه! این اشتباه است!»؛ نه میتوانند اثبات کنند که پدیدهای شیطانی است و نه قبول میکنند که رحمانی است!
در حالیکه رمز همه اینها در صراط مستقیم است، استفاده از قانون کوتاهترین فاصله.
سوال: تأکید شما روی کدام حلقهها است؟
استاد: تا اینجا همه حلقههای داده شده، نقش داشتهاند؛ کنترل ذهن، [کنترل] دشارژ، ذهن بیذهنی، گستردگی و… همگی بسیار مؤثرند.
در حال حاضر تعریفهای ما در حد کودکی است که میخواهد برود در جمع دانشمندانی که راجع به هستی صحبت میکنند، حرف بزند! من در این جا معلومات دارم، اما اگر بخواهم به جای دیگری بروم، در آنجا هیچ نمیدانم!
آن وقت ما میخواهیم نزد اوستا کریم (خداوند) که طراح هستی است، یک عرض اندام هم داشته باشیم! ببینید چقدر مضحک میشود!
بنابراین، صحبتهای ما در جمع خودمان معتبر است. اگر بخواهیم از اینجا یک ذره آن طرفتر برویم، دیگر صحبتهای ما هیچ اعتباری ندارد. مثل دو بچه که نشستهاند و با هم دنیایی دارند که برای خودشان حقیقی است. اما شما که از بالا به آنها نگاه میکنید، میگویید «شما (بچهها) کجایید و من کجا! شما به چه چیزهایی فکر میکنید و ما به چه چیزهایی رسیدهایم…»؛ دنیای آنها برای شما هیچ حقیقتی ندارد.
حال اگر از یک منظر بالاتر به ما نگاه کنند، این ماییم که سر کار هستیم! همه کسانی که عمرشان را برای کاری گذاشتهاند، به چه رسیدهاند؟! آیا فکر میکنند چیز زیادی در دستشان هست؟!
واقعیت این است که چیزی در دستشان نیست:
تا بدانجا رسید دانش مـن
کــه بــدانم همی نادانــم
(کیکاووس بن قابوس)
بنابراین، ما تا یک مرحلهای باید با هم در ارتباط باشیم، صحبت کنیم و افاضه کلام و…؛ ولی از یک جایی که قدم آن طرفتر میگذاریم، به گستردگی و ذهن بیذهنی نیاز داریم. ما در قالب «اینتریونیورسال» گفتیم تفکر برفراز تمام داشتههای زمینی و قومی و… چون از اینجا که میروی آنجا، همه معلومات، هر چه اعتقاد داری، هر چه بلدی، هر چه… کنار میرود.
حالا مشکل این است که شخص میگوید «من اعتقادم را کنار بگذارم و بروم کجا؟!» او علت را نمیداند و مشکل است که به وی بگوییم از این مرحله که جلوتر میروی، در آنجا دیگر چیزی نمیدانی!
فاینال و تکمیل کنندهی این قضیه، رسیدن به «الحمدلله» است.
اگر هزار سال دیگر هم به من مهلت بدهند و بگویند فقط روی معنای «الحمدلله» کار کن، من با جرأت به شما میگویم که مطمئن باشید بعد از هزار سال هم به آن مفهوم نمیرسیم! ولی با کمکها و عنایاتی که میشود، این مسئله تحقق پیدا میکند؛ ما از این دهان به آن دهان دیگر شیفت (shift) پیدا میکنیم و این قضیه به ما فرصت میدهد تا آن جلوه درونی رحمانی تداوم پیدا کند. به این واسطه میگوییم ما در شبکه مثبت هستیم؛ تا ترمیمهای ظاهری نیز اتفاق بیفتد.
مشابه این قضیه در فرادرمانی رخ میدهد؛ وقتی سیستم عصبی اولیه آسیب دیده و برای ترمیم به مرور زمان نیاز دارد، سیستم عصبی ثانویه فرد فعال میشود.
این تسهیلاتی است که فعلا از آن استفاده میکنیم و کمک دیگری که میکند این است که به شما این امکان را میدهد تا حقانیت درونیتان را صرف نظر از عملکردتان نشان دهید. این مبحث بسیار مهمی است؛ عمل ما خیلی کار دارد تا درست شود. این مسئله کاربرد زیادی دارد و فقط مربوط به اینجا نیست. قابلیتهایی تعریف شده است و در نقشه وجود دارد. حالا داریم به سمتی میرویم که وارد یک فاز جدید شویم و این مسئله تحقق پیدا کند.
کلیه مسائل شبکه مثبت، مشمول آیه «فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ» میشود. شما چیزی را میآورید که معجزه است و کسی نمیتواند مثل آن را بیاورد. هرچه تلاش کند، این دیگر ساختنی نیست!
امروز تا میگوئیم «مثلش را بیاور!»، یا تسلیم میشود و میگوید «قبول کردم» و یا در موضع عناد قرار میگیرد؛ آن هم با آخرین درجه و حدّ آن! و میگوید «اصلا من در شبکه منفی هستم! چه میخواهید بگوئید؟!».
بدین ترتیب، بحثها از جدل و سفسطه خارج شده و مواضع روشن میشود و این نشانهای از جریانی است که در زمان آخر اتفاق میافتد: شاخصه زمان آخر این است که دیگر به سفسطه نیاز نیست. به تظاهر هم نیاز نیست. راه سفسطه، تظاهر و وانمودسازی بسته میشود. لذا، در نهایت هر کسی مجبور است موضع مشخصی بگیرد. در قبال دجال و امام عصر (عج) نیز همین مسئله صادق است و مواضع مشخصی اتخاذ میشود. رهبریتهای مشخصی برای جریانات خواهد بود و هر کدام، یک سری مسائل جداگانه خواهند داشت.
محوریت مثبت، ایمنیهایی دارد و محوریت منفی، صدمه پذیریهایی؛ این علت غایی شکست خوردن شبکه منفی و پیروز شدن طرح الهی است. این پیروزی، وابسته به شمشیر نیست.
عمده قضیه این است که بهطور کلی ما در تشعشعات خودمان نابود میشویم! ما در فیدبک (بازخورد) های خودمان نابود میشویم، و نمایندهها فقط رهبریت را بر عهده دارند.
اما وقتی میخواهیم مسئله را با شمشیر حل کنیم، یعنی طرح الهی شکست خورده و یکی باید بیاید و مسئله را جمع کند! که هرگز اینگونه نیست.
تجربه کردهایم که وقتی در فاز مثبت و همچنین در شبکه مثبت هستیم، تشعشعات منفی، طلسم و… نمیتواند وارد وجود ما شود. ولی آنهایی که در شبکه منفی هستند، صدمهپذیرند و در تشعشعات منفی خودشان غرق میشوند.
فرض کنید جایی از بدنتان “کورَک” بزند و عفونتی ایجاد شود؛ اگر هیچ کاری برای آن نکنید، بعد از مدتی میکروارگانیزمها در آن نقطه، در سموم ناشی از زیست خودشان غرق شده و حل میشوند. یا مثلا وقتی یک دُمل به وجود میآید، روی آن را میپوشانند و محیط آن را گرم نگه میدارند. چراکه میخواهند شرایط رشد و نمو میکروارگانیزمها مختل نشود. در نتیجه میکروارگانیزمها فعالیت میکنند و هر چه این فعالیت بیشتر میشود، سموم و فضولات بیشتری ایجاد میکنند، تا جایی که خودشان در آن سموم نابود میشوند. یعنی بعد از اینکه دمل اصطلاحاً “برسد”، دیگر موضوع مهار شده است. اگر ما را هم در یک محیط در بسته بگذارند و فقط به ما خوراک برسانند، پس از مدتی در زباله و فضولات خودمان از بین میرویم. این در مورد همه چیز صدق میکند؛ در مورد قدرت و…
طبق این قاعده است که شبکه منفی از پای درمیآید؛ چون سیستمی نیست که فضولات را از آنها دور کند، صدمهپذیر هستند.
بهطور خلاصه، این مسئلهای نیست که با شمشیر حل شود! البته با شمشیر شروع شده است، چون در آن زمان بشر در جاهلیت به سر میبرده است. ولی امروز منطق حاکم است و برای همین میگوید: «مثلش را بیاور!» و راه گریز و سفسطه وجود ندارد؛ این منطق است. ولی در بدو ورود بشر به این فاز، منطقی وجود نداشته است. قضایا در مورد امام عصر (عج)، صرفاً حول محور کمال است و بحث نجات، ارشاد و رُشد بشر است؛ بحث شمشیر نیست. طرف مقابل به خاطر عدم رعایت بهداشتی خاص، دچار لطمه، خسارت و صدمه میشود. این غضب الهی است.
عدم رعایت بهداشت = غضب الهی
میگویند قوم عاد، ثمود و… را غضب الهی از بین برد. بعضی فکر میکنند که خداوند نشسته و اشاره کرده است که «این قوم خطاکار است، نابودش کنید!» در حالیکه اصلا به این صورت نیست؛ قانون است. یک سمت قانون غضب است و یک سمتش رحمت.
اگر از چهارراه، بدون توجه به چراغ قرمز عبور کنیم، با غضب پلیس روبرو میشویم! غضب پلیس، برای عدهای دیگر که به واسطه آن، از صدمات احتمالی ناشی از تخلفات مصون میمانند، رحمت است.
غضب الهی، قانونمند است.
حالا اگر در این طرف هم داریم صدمه میخوریم، به این دلیل است که هنوز این مفاهیم نهادینه نشده است! برای مثال، ما مرتب میگوئیم: «فاز مثبت! فاز مثبت! فاز مثبت! ویروس جذب تشعشع منفی میشود و…» باز هم ۹۵% از دوستان ما اینها را شوخی گرفته و میگیرند! ما هم هیچ اصراری نمیکنیم، فشار هم نیاوردهایم؛ گذاشتهایم تا با همین تشعشع دفاعی درگیر باشند تا در آخر تسلیم شوند. توجه کنید که باید با چشمشان ببینند تا حرفهای ما برایشان سندیت پیدا کند.
ممکن است یک نفر بپرسد «چرا از روز اول تشعشع دفاعی لِوِل ۴ را نیاوردید؟» جواب این است که ارائه این حلقهها، همه به دنبال ماجراهایی صورت میگیرد و قرار نیست به یکباره و با یک بشکن زدن، همه مشکلات حل شود. چون اگر مشکل حل شود، دیگر ما درس نمیگیریم! دقت میکنید؟ اگر یک فرد شش ماه با تشعشع دفاعی درگیر نباشد و با یک حرکت، مسئلهاش حل شود، اصلا منکر وجود چنین رحمانیتی میشود! اما وقتی که درگیر میشود، میفهمد که مفاهیم واقعیت دارد! دیگران هم شاهد این قضیه هستند و در روح جمعی نیز منعکس میشود و به بشریت انتقال مییابد.
مسیحیها میگویند حضرت مسیح (ع) با قربانی شدن خویش، بار گناهان بشر را بر دوش گرفت (تا گناهان بشر آمرزیده شود).
این یعنی یک تجربه ایجاد و به روح جمعی اضافه شده است. امروز هم عدهای بر روی صلیب هستند و به دست و پایشان میخ زدهاند و چاره دیگری نیست؛ این عده، گناهان بشر را بر دوش خود گرفتهاند و به این واسطه، باقی انسانها بعد از این، راحت خواهند بود. بعد از حضرت مسیح (ع) نیز یک سری از مسائل راحتتر شد. از یک نقطه نظر هم این مسئله اجتنابناپذیر بوده است؛ اگر امروز عدهای روی صلیب نمیرفتند، نسل بعدی باید روی صلیب میرفت!
یک عده باید بار بیرونریزیهای ناشی از تشعشع دفاعی را بر دوش بکشند و بر روی صلیب، مصلوب شوند تا بشر را نجات دهند. از این طریق، هم خود را نجات میدهند و هم دیگران را. چراکه در این رابطه بحث تن واحده و مسائل عجیب دیگری مطرح است و با مصلوب شدن این عده، علاوه بر نجات یافتن خودشان، روح جمعی نیز شاهد احوال آنها بوده و آن را ثبت و ضبط میکند و به همه بشریت بر میگرداند.
ادامه دارد…
تاریخ سخنرانی: مهر ۱۳۸۸
استاد: ممکن است عدهای از حرفهای من برداشتی بد داشته باشند؛ وقتی میگویم ما نمیتوانیم به تطهیر ظاهری برسیم، ممکن است یک نفر اینطور برداشت کند که «چون ما نمیتوانیم به تطهیر ظاهری برسیم، پس میتوانیم دروغ بگوییم، غیبت کنیم و…»! در حالیکه منظور ما، حالت «مطلق» تطهیر ظاهری است. ما سعی میکنیم برای مثال اگر در گذشته روزی ده بار عصبانی میشدیم، امروز به یک مرتبه کاهش بیابد.
باید به سمت «کنترل» برویم و این کنترل را به عنوان یک کادو به فرد میدهند. اما آیا او قدر این کادو را میداند؟ این کادو یا امانت، یک وسیله آزمایش است.
ماجرای مربیها و امانتداری آنها هم یک بازی است؛ این تسهیلات را به فرد دادهاند تا بازی کند و امتحان پس بدهد. شما خیلی نگران هستید که مبادا کجروی یا خیانتی صورت گیرد!
در حالیکه باید چنین شود! یعنی باید آزادی عملی وجود داشته باشد تا «… لِّیبْلُوَكُمْ فِی مَآ آتَاكُم… * شما را در آنچه به شما داده است، بیازماید» (مائده-۴۸) محقق شود.
اگر قرار باشد همه را در منگنه بگذارند که نه بتوانند تخلف کنند و نه…، این دیگر آزمایش نیست! شما باید دست افراد را باز بگذارید. ظاهراً یک عده از دور نگاه کرده، میگویند: «ای وای! این مجموعه از دست رفت!» ولی درواقع، باید چنین باشد!
هیچ میدانید اگر این آزادی عمل نباشد، چه اتفاقی میافتد؟ عدهای تا انتها با ما میآیند، در حالیکه مورد آزمایش قرار نگرفتهاند! چرا؟ چون تحت فشار بودهاند! این عده، در جایی حساستر، به جریان لطمه میزنند!
وقتی مجموعه به مراحل بالاتر میآید، یک ریزش اتفاق میافتد! بعد، از میان کسانی که ماندهاند، دوباره ریزش صورت میگیرد. اما اگر همه را به طور مصنوعی ببندیم که کسی ریزش نکند، ممکن است ببینی دههزار نفر را بالا بردهای، ناگهان ۹۵۰۰ نفر از آنها ریزش کنند! ریزش این عده، همه جریان را تحت الشعاع قرار میدهد و نابود میکند.
بنابراین، باید پله پله، هرچه بالاتر میآییم، امتحان و متعاقب آن ریزش صورت گیرد. الان عده کمتری به محور وجودی مثبت میرسند و اگر اینطور نبود، همین کسانی که تا کنون خیانت کردهاند، بالاتر میآمدند و در مرحله محور وجودی به ما خیانت میکردند.
یکی از خصوصیات شبکه منفی عجول بودن است؛ فرد صبر نمیکند تا انتها بیاید. البته امکان دارد بعضی از عوامل، بسته به نوع مأموریتشان، تا انتها با مجموعه باشند. اما اصولا یک عده عجول هستند؛ یعنی فرد سه ترم را گذرانده، میخواهد حرکتی انجام داده و خودی نشان بدهد.
هدف ما اصلا این نیست که منگنه ایجاد کنیم. ما میخواهیم هر کسی فکر کند آزاد است، میتواند حرف خود را بزند و دستش باز است. اگر بداند که ما از پشت میزنیم و کمرش را میشکنیم، این کار را نمیکند. باید بگذاریم که افراد آزاد باشند و هر جا دلشان خواست، خیانت کنند! و هر جا دلشان خواست، برگردند! البته ما هم باید بتوانیم از خودمان دفاع کنیم.
ما در داخل مجموعه، یک پدیده تصفیه اتوماتیک داشتهایم. یک جریان برای تصفیه خود، باید زحمت و هزینه بسیاری متحمل شود. چراکه به هر کسی بگویی «تو ناخالصی!»، میگوید «من؟! نه، من از همه شماها خالصترم!». ولی وقتی دستها باز باشد، با نگاه به عقب، میبیند که چقدر قشنگ و بدون هیچ زحمتی برای ما، هر کسی خواسته، دست خود را رو کرده است! در واقع موضع هر کسی مشخص است. این یک آزمایش بوده است؛ خیلیها فکر میکردند که اگر در یک جریانِ سازنده بودند، چه میکردند و در اینجا مورد امتحان قرار میگیرند.
این راه مستقل از شخصیت و عملکرد من است. اما متأسفانه بحث «چه کسی میگوید؟» مطرح است؛ نه «چه میگوید؟»!
برای مثال میگویند «نگاه کنید این کسی که حرف کمال را میزند، ماشینش را چطور پارک کرده است!» و… .
توجه کنید که مباحث مستقل از شخصیت من است.
ما به کسانی که در این مسیر آمدهاند گفتهایم که بحث، بحث پرواز است و بهانه نیاورید که این فرد این کار را کرده است و یا آن فرد… . هر کسی که میخواهد راجع به پرواز صحبت کند بیاید تا صحبت کنیم. هرکسی هم که رفت خانهاش، شخصیت و کاراکترش طول دارد تا ساخته شود. این ماحصل مختصر یک ماجرا است.
سوال: یک سری از این خطاها مربوط به نفس است ولی مرکب مجازات میشود، این چطوری است؟
استاد: در خصوص مطهرون چنین نمیشود، چون این مرکب، مرکب است و بالاخره پنچر میشود، اما بیمه هم دارد! و البته علیرغم اینکه بیمه دارد، راننده سعی میکند تصادف نکند؛ چون وقتش تلف میشود.
سوال: یعنی قضایای مرکب هیچ ربطی به محور وجودی ندارد؟
استاد: تا بهحال از این زاویه به انسان نگاه نشده است که مرکب و نفس جداگانه دیده شود؛ یعنی راننده و ماشین جدا از یکدیگر دیده شود. حالا با این نگاه، باید دید برای هر یک چه کارهایی میتوانیم بکنیم؟ بهداشت تن چیست؟ بهداشت نفس چیست؟ چون این موارد لحاظ نشده است، قضایایی اتفاق افتاده که نه به راننده کمک کرده است و نه به مرکب.
سوال: پس بحث حق الناس نمیتواند روی محور وجودی تأثیر بگذارد؟
استاد: مسئله این است که امکان دارد محور وجودی من منطبق با «الحمد للّه» و «لااله الاالله» باشد، یعنی به درک این حقایق برسم، ولی هنوز مشکلات مرکب گریبانگیر من باشد. موضوع اینجاست که این دو مقوله، از هم جداست؛ تو به درک الحمدلله رسیدهای و این درک، وجودی و نهادینه شده است، (من الان به جرئت میتوانم بگویم که مفهوم «لااله الاالله» شامل دوستان این مجموعه شده است)، اما آیا موضوع خاتمه پیدا کرده است؟ نه! پس اینها مراحلی دارند.
فعلا فقط یک مسئله مهم است: در شبکه مثبت هستی یا در شبکه منفی؟
حالا، مطمئنم که در شبکه مثبت هستم، اما آیا دیگر هیچ اشکالی وجود ندارد؟ مسلماً اینطور نیست! ما فقط میخواهیم بگوئیم طرف شبکه مثبت هستیم؛ اما طرف شبکه مثبت بودن دلیلی بر به صفر رسیدن نقایص نیست!
ولی یک عده مطلقبین هستند؛ میگویند اگر شما با خدا هستید و اگر در شبکه مثبت هستید، باید اینگونه باشید و… یا اگر به دنبال عرفان هستید باید حجابتان اینطور باشد و…
یک مقوله باید اول در عمق وجود فرد نهادینه شود، بعد بر ظاهر او هم اثر بگذارد.
سوال: پس بشر دائماً درگیر مرکب است؟
استاد: اگر در این مرحله مرکب را به پای ما نمیبستند، چگونه ما را آزمایش میکردند؟!
در این مرحله یک مرکب را به پای ما بستهاند، باید آن را همراه خود بکشیم و ضمناً به مسائلی هم پاسخ بدهیم.
اگر قرار بر این بود که مرکب و اشتباهات ما نباشد، ماجرا به گونهای دیگر میشد. قرار بوده با وجود این مرکب به یک چیزهایی برسیم. مثل یک زندانی که میخواهد از زندان فرار کند و به پاهایش وزنههایی را بستهاند!
راننده تمام سعی خود را میکند که درست رانندگی کند. اما اگر بهترین راننده دنیا را هم در نظر بگیریم، میبینیم که او هم تخلف میکند! بنابراین اینها به صورت نسبی است.
برای مثال، ماشین در حال حرکت است، ناگهان یک میخ چرخ آن را پنچر میکند! (یا یک ابن ملجم سر راهت ظاهر میشود و به نام حق، در مقابل حق میایستد و…)
سوال: آیا با محور وجودی مثبت میشود دروغ گفت و غیبت کرد؟
استاد: بله، میشود. محور مثبت، یک فرصت ایجاد میکند تا آن تغییرات ظاهری هم انجام گیرد. محور وجوری مثبت، ضمن ایجاد یک فرصت برای ما، نشان میدهد که دلیل طرح برخی مباحث در ادیان چه بوده است. حالا اگر کسی نسبت به این مقوله آگاه شد، و باز هم غیبت کرد، ضرر بزرگتری کرده است.
البته معمولا کسانی که از این طریق با قضایا آشنا میشوند، کم و بیش از آن استفاده کرده، محور وجودیشان را عوض میکنند. حال اگر محور وجودی فرد مثبت و کلامش رحمانی باشد، ولی از این فرصت استفاده نکند، ضرر، روی ضرر کرده است. وقتی محور وجودی شما تغییر کند، حرف که میزنید مشخص میشود که رحمانی است یا نه.
شما انتظار دارید با مثبت شدن محور وجودی، یکباره همه اعمال و رفتار درست شده، به مقام معصومیت برسید! این مطلقبینی است و ماجرا اینگونه نیست. مثبت شدن محور وجودی، شخص را در معرض یک امتحان دیگر قرار میدهد.
تا زمانی که فرد در مسیر کمال حرکت کند، در خدمت شبکه مثبت است. آن زمان هم که شروع به دروغ گفتن میکند، اگر این دروغ لطمهای اساسی به مسیر نزند (ممکن است مرکب در یک دستانداز بیافتد)، اشکالی ایجاد نمیکند. این مبحث بسیار حساسی است و اگر درست باز نشود، سوء تفاهمهای زیادی ایجاد میکند.
برای مثال، خیلی از افراد وقت گذاشته، میروند و فرادرمانی کار میکنند. ممکن است آنها در زندگی شخصیشان هزار اشکال داشته باشند، اما همین که اسم فرادرمانی و کمک میآید، محور وجودی مثبت بر حرکت ایشان و جهت آن، مهر تایید میزند. حالا فرد، در زندگی شخصی خود هرچه هست، باشد، ولی در خدمت است. اما ذهنیتی که برای ما ساختهاند این است که فرد باید در ظاهر معصوم باشد و… در حالیکه، ما تلوتلوخوران، به سمت «نور» جلو میرویم؛ به سمت ظلمت نمیرویم! مثل هواپیما که با وجود بادهای جانبی، تکانهایی میخورد، ولی به سمت جلو حرکت میکند.
پایان
تاریخ سخنرانی: مهر ۱۳۸۸