پیش از این، مطالبی در کلاس درس جناب استاد محمدعلي طاهری آموختهایم که شناخت ما را نسبت به «رمضان» افزوده است. متن حاضر، بخشی از آن مطالب را که این بار به دنبال ذکر برخی نکات ادبی، قرآنی و روایی مطرح شده است، در اختیار مخاطبان علاقمند قرار میدهد.
کارشناس: رمضان از ریشه «رمض» بوده، یکی از معانی آن، شدت تابش آفتاب بر خاک است.
استاد: رمضان یعنی زمانی که ما در معرض تابش نور شدید فیض الهی قرار میگیریم. حاصل فیض الهی بر بشر، اشراق و ادراک، از جمله، درک حضور حق است. بیشتر اوقات که ما در محضر او قرار میگیریم، متوجه این محضر نیستیم و حضور او را درک نمیکنیم. رسیدن به این درک، درجات مختلفی دارد. برای پیامبر اسلام(ص) شرایطی در اثر این فیض الهی ایجاد شده است که حاصل آن، نزول قرآن بوده است. بنابراین، در درجه اول، رمضان، اشاره به وضعیتی خاص است؛ نه زمانی خاص.
نامگذاری ماه رمضان به این نام، برای این است که همه بدانند باید در این ایام، به این موضوع معطوف باشند. همانطور که ما روز معلم، روز کارگر، روز پرستار و… داریم تا اگر روزهای دیگر یاد آنها نبودهایم، در روزی که به نام آنها نامگذاری میشود، از آنها قدردانی کنیم، رمضان هم قرار داده شده است تا اگر درباره رجوع به خود و ایجاد شرایطی برای برخورداری از فیض الهی غفلتی داریم، آن را جبران کنیم. از این نظر، ماه رمضان یک یادآوری است.
در زمان بت پرستی برای مردم عربستان، ماه رمضان مفهوم خاصی نداشته است. مردم مشغول خدایان خود بودهاند. در تاریخ اسلام، ابتدا ماه رمضان برای پیامبر رمضان واقعی شد؛ نه برای دیگران. پیامبر (ص) در یک حالت انقلاب درونی و در حالت محو عرفانی ماه رمضان را سپری کردند و اوج تحولات معرفتی ایشان منجر به دریافت یکجای قرآن شد که به همین مناسبت، باعث شد ماه نزول قرآن، از نظر معنوی شهرت یابد و به همه اعلام شود همانطور که رمضان پیامبر(ص) چنین دستاوردی داشته است، ماه رمضان میتواند برای همه تغییر دهنده زندگی باشد. مگر زندگی پیامبر(ص) عوض نشد؟ اگر برای ایشان مؤثر بوده، برای همه میتواند باشد.
کارشناس: بعضی از اهل لغت منشأ نام گذاری ماهها را شرایط جغرافیائی، آب و هوائی و ویژگی خاص فرهنگی مردم دانستهاند، مثلا در ابتدا، ماهی را که در آن گوئی زمین از شدت گرما میسوزد، رمضان نام گذاشتند؛ ماهی را که در آن مردم به منظوری خاص اعم از تجارت یا غیره آماده سفر میشدند، ذی القعده خواندند (برای قعود و نشستن شتران و مهیا شدن جهاز سفر) و ماهی را که در آن باید هر نوع تجارت یا جنگی متوقف اعلام میشد، محرّم نام گذاشتند.
استاد: احتمال دارد که این نام گذاری فقط به ویژگیهای فصول منتسب نباشد، اگر به عقب برگردیم، می بینیم از آن روزی که انسان گفت «من کیستم؟» و «خالق کیست؟»، تاریخ بشریت آغاز شد.
اولین پرسش کننده حضرت آدم بود و از آن به بعد بشر معطوف شد به این که سازنده کیست و چه چیزی ساخته است. چون برنامههای اصلی وجودی انسان مثل میل طبیعی به پرستش (که امروزه بیشتر تصنعی شده است) فعال بود، به دنبال این نیاز درونی، زمان و مکانی خاص برای آن اختصاص یافت؛ مانند: معبد برای عبادت. همه اینها گونهای طلب آگاهی بود. یعنی بشر میخواست بداند «از کجا آمده»، «چرا آمده» و «به کجا میخواهد برود». لذا زمانی که علم بشر صفر بود و هنوز منطقی نبود که بگوید این کار را بکنم تا چه بشود یا چه نشود، همان نیازی که در درون او شعله ور بود، او را واداشت زمان و مکان خاصی را برای پرستش اختصاص دهد. برای مثال، برای آتش پرستی آتشکده را ساخت و بعد که به خورشید پرستی و ماه پرستی و… رو آورد روزهایی را نامگذاری کرد مانند: Sunday-Monday و … (روز خورشید، روز ماه و…). سپس به تدریج بعد از یک تاریخچه چند هزار ساله، یک روز را منحصراً به خدا اختصاص داد که در آن روز انجام کار شخصی حرام و ممنوع شد. در عهد عتیق این موضوع رسمیت قطعی پیدا کرد که روز خدا کار حرام است. به طور کلی با هدایت ادیان، برای کلیمیها روز شنبه، برای مسیحیها روز یکشنبه و برای مسلمانها روز جمعه تقدس پیدا کرد. علاوه بر آن، انسان در طول سال هم تقسیمبندیهای دیگری قرارداد. شاید بتوان آثار این مسأله را در یونان باستان، ایران باستان و یا دیگر تمدن های قدیمی پیدا کرد. مثلا برای ایرانیان ایام نوروز نوعی آشتی با طبیعت است. این که باید با طبیعت در آشتی و مسالمت بود، موضوع جالبی است که آن زمان به فکر آنها رسیده است (این آشتی در شکل گستردهترش همان همفازی کیهانی است).
به تدریج «مراسم» متناسب با این ایدهها هم به وجود آمد که از ابتدا توسط افراد با بصیرت با یک هدف خاص پایه گذاری شد. جشن های مختلفی مثل جشن سده ، جشن مهرگان و… از آن جملهاند که درباره آنها به مطالب عمیقی بر میخوریم.
در عهد عتیق هم از یک سری عبادات چهل روزه یا اختصاص زمانهایی خاص، سخن گفته شده است. هر کدام از ماههای حرام، به نوعی انسان را از یک سری فعالیتها منع کرده است تا فرصت کند به امور الهی و خودسازی بپردازد. برای مثال، در ماهی که ضیافت الله است، باید کارهای خاصی را به منزله خودسازی انجام داد و… . همه اینها در عهد عتیق وجود داشته است و این طور نیست که در زمان اسلام برای اولین بار بنا گذاشته شده باشد (این امر در تورات و زبور هم مطرح بوده است). پس بشر این را فهمیده است که نباید همه وقتش را به تلاش برای بقاء و کار و فعالیت بگذراند؛ مثل امروز که دائم میدویم و به هیچ کاری هم نمیرسیم، حتی روز جمعه را هم از دست دادهایم و از آن معرفتی که در آن ماهها و روزهای خاص پیشبینی شده بود، فقط یک نام و یک رسم و رسوم خالی از معرفت باقی مانده است.
بعضیها تصور میکنند خداوند از انجام این مناسک منفعتی میطلبد و هرکس که صرفاً این مراسم را انجام دهد، خدا خوشش می آید و هر کس آن را ترک کند خدا ناراحت میشود؛ در حالی که خدا بینیاز است که بگوید برای من کاری را بکنید یا نکنید و منظور از بیان خشنودی یا ناخشنودی خداوند در ادیان این است که انسان بداند در مسیر کمال چه چیزی برای او مفید یا مضر است. لزوم همه اینها به خودشناسی و خداشناسی بر میگردد و این دو از هم جدا نیست.
درباره روزه هم میدانستند که انسان وابسته به عادت میشود و روزه او را از آن نجات میدهد و به احتمال زیاد به بُعد معرفتی روزه واقف بودهاند. ما ماه رمضان را دوره ترک اعتیاد میدانیم؛ چون انسان موجودی عادت پذیر است. لذا همه به نوعی معتاد هستیم! هر کدام از ما نرم افزارهایی داریم که هر کدام مصلحتی میطلبند (مثلا این نرم افزار که وقتی راه سهلالوصولی هست، راه مشکل تر را دنبال نمیکنیم). این نرم افزارها درجای خودشان خوب هستند، اما وقتی اندیشه و رفتار ما تبدیل به عادت شود، بد است. اعتیاد می تواند جلوی پیشرفتهای بعدی ما را بگیرد. بنابراین لازم است هر از چند گاهی تمامی سیستمهای نرمافزاری را به هم بریزیم. همانطور که هرچند وقت یک بار برنامههای کامپیوترمان را به گزینی میکنیم و برنامههای زائد را دور میریزیم، لازم است به سراغ برنامه وجودمان برویم و سیستم چیدمان نرم افزاریمان را از این جهت زیر نظر گرفته، اصلاح کنیم.
روزه برنامه بهبودبخشی به وجودمان است. در واقع کمک میکند تا رنگ تعلقها به سمت بیرنگی برود. این تعلقها، هم جنبه ظاهری دارد و هم جنبه باطنی. متأسفانه با گذشت زمان، در رمضان فقط نمودهای ظاهری مثل نخوردن، بیشتر مورد نظر قرار گرفته است؛ درحالی که بخشی از این عادت ها، درونی است و نمود ظاهری ندارد.
به همین دلیل، در بعضی مذاهب، روزه چشم، روزه زبان، روزه اندیشه و روزههای مختلف دیگری هم هست. مثلا وقتی زبان ما به بدگوئی و به گفتن حرفهای بیهوده عادت کرده است، باید این عادت ترک شود. یکی دیگر از مهمترین روزهها نیز، روزه اندیشه است.
کارشناس: در احکام داریم که دروغ بستن به خدا روزه را باطل میکند.
استاد: بله دروغ گفتن درباره خدا (الله) بخشی از این ماجرا است. اگر معنای «الله» را بدانیم و دریابیم که هر جزئی از اجزای هستی اسمی از اسمای «الله» است، آن وقت معلوم میشود که حتی هتک حرمت به هستی و عدم رعایت تقدس آن هم میتواند دروغ بستن به خدا محسوب شود. به هر حال، اختصاص یک ماه در سال برای یک پدیده مهم زمان زیادی نیست؛ شاید کمتر از آن هم منظور را فراهم نکند. اگر منظور حاصل شود، مسیر زندگی انسان عوض میشود و گر نه، رمضان با ماههای دیگر سال فرقی ندارد.
کارشناس: رمضان تنها ماهی است که نامش در قرآن آمده است و برخی ادعیه و روایات، به مبارک بودن این ماه تصریح دارند. از طرف دیگر، روایات ازاین سخن میگویند که تورات، انجیل، زبور، و صحف ابراهیم نیز در رمضان نازل شدهاند.
استاد: باید با موضوع «ما رمیت اذ رمیت… »: تو تیر نینداختی، من انداختم؛ … آشنا باشیم، تا رمز این اشارهها معلوم شود. این همان بحث «خود محور–خود محور»؛ «خدامحور–خود محور» و «خدامحور–خدا محور» است.
در حالت «خود محور–خود محور»، انسان به دنبال اهدافی شخصی بوده، در راه این هدف، متکی به تلاش خودش است. در وضعیت «خدامحور–خود محور» هدف فرد، خداوند است؛ اما برای رسیدن به این هدف، به خودش اتکا دارد؛ نه خداوند. اما در حالت «خدا محور–خدا محور» هم هدف انسان، خود خداوند است و هم عامل رسیدن به این هدف، اوست.
به جایـی نرســـد کس به توانایـی خویش
الا تو چـــــــــراغ رحـــــمتش داری پیش
در حالت سوم (خدا محور–خدا محور) وضعیتی پیش میآید که کلام میشود کلام او؛ شمشیر بزنی، او زده است؛ تیربزنی، او زده است و … . در واقع از آنجا به بعد محو شدن اتفاق میافتد؛ یعنی شخص از اوصاف بشری جدا میشود و هدفش، قرب او میگردد. وسیله این قرب هم خود او (خدا) است.
در ماه رمضان این موضوع شدت پیدا می کند. اینجا جهشهای شگفتآوری میتواند اتفاق بیفتد. پس تعجب آور نیست که تورات، انجیل… و قرآن در رمضان نازل شده باشد.
حالا ما از یک طرف با یک اسم درباره این ماه مواجه هستیم و از طرف دیگر با یک مفهوم خاص از آن که برای هر فردی میتواند معنا پیدا کند. رمضان هر فردی زمانی است که در آن زمان به شکستن رنگ تعلق برسد. ممکن است موسی در یک جایی به رمضان خودش رسیده باشد و عیسی هم در زمانی به رمضان خودش. یعنی هر کدام در زمانی توانستهاند محو شوند و به رنگ تعلق خود تسلط پیدا کنند.
اگر این اتفاق بیفتد، این ماه و این زمان، خاص میگردد و به واسطه همان اتفاق، «مبارک» میشود.
اینکه در قرآن میگوید: «یا ایها الذین آمنوا، آمنوا» به خاطر آن است که همه چیز منوط به ایمان است. کسی میتواند به ایمان دوم برسد که این معرفت را درک کرده باشد. کسی که درک نکرده باشد، هرگز نمیرسد. کسی که صرفاً غذا نخوردن هدف اوست، معلوم است برایش این اتفاق نمیافتد.
کارشناس: روایات متعددی با این مضمون داریم که وای بر کسانی که ماه رمضان را پشت سر گذارند و بخشیده نشده باشند.
استاد: بخشایش مفهوم دارد. کسی که قدر و منزلت خود را پیدا نکند، محروم مانده است. اگر پیدا کرد، مورد بخشایش (مغفرت) محسوب میشود.
برای مثال، ما مکرر به بچه میگوئیم درس بخوان. یک روز کارنامهاش را میآورد با نمره ۲۰ . میگوئیم آهان، همین را میخواستم، تمام شد. میخواستم باسواد شوی، میخواستم قبول شوی و شدی. حالا راضی شدم.
این رضایت خدا، نمونهای از رضایت او در قیامت است که قبلا در مباحث معاد راجع به آن صحبت کردهایم.
کارشناس: در متون دینی گفته شده است که در ماه رمضان، شیطان در بند است و نمیتواند در انسان نفوذ کند.
استاد: اگر ماه رمضان، برای ما رمضان باشد، شیطان نمیتواند نفوذ کند. راه مهار شیطان چیست؟ این است که انسان مستقیم رو به سوی خدا داشته باشد. اگر پشت سرمان یا چپ و راستمان را نگاه کنیم، راه شیطان را باز کردهایم. این میتواند یکی از رمزها درباره چگونگی ورود موجودات غیرارگانیک و شیطان باشد. در این ماه محو شدن پیش میآید؛ امر خدا به «فاستقیموا الیه» پاسخ داده میشود و معطوف شدن به او پیش میآید؛ لذا شیطان و موجودات غیر ارگانیک نمی توانند نفوذ کنند. بنابراین دست شیطان کوتاه است. روح جمعی هم تحت تأثیر آن، نقش خودش را ایفا میکند و برای دیگران هم در این امر مؤثر است.
درباره مبارک بودن ماه رمضان هم، صحبت کردیم؛ اما حالا که صحبت از روح جمعی شد، با این مثال بهتر میشود به این مطلب پی برد: میتوان گفت از یک جهت، مثل فصل حراج، که خریدار موقعیت مناسبتری برای خرید دارد و حراج برایش مبارک است، رمضان موقعیت مناسبی برای کسانی دارد که بخواهند از آن بهرهمند شوند. ماه رمضان فصل حراج فیض الهی است. اگر این فیض نباشد، فی نفسه تفاوتی با زمان های دیگر ندارد. اما اینکه اعمال دراین ماه متفاوت از ماه های دیگر است، مربوط به روح جمعی این ماه است. در ماههای دیگر هم افراد روزه میگیرند، اما فضا، فضای همخوان نیست، «یدالله مع الجماعه»، روح جمعی اثر اعمال را تشدید میکند. روح جمعی یک پیامی را با خودش حمل میکند. یعنی برکت ایجاد میکند. بنابراین، رمضان یک فرصت استثنایی است که اگر کسی از آن استفاده کند، سود کرده است. پس، لحظه لحظه ماه رمضان برای بعضی افراد مفید است و برای عدهای دیگر که استفاده نمیکنند، برکتی ندارد و حتی زجرآور است.
در اصل میان دو مکان و یا دو زمان هیچ تفاوتی نیست و یا به عبارت دیگر، در پیشگاه الهی، همه زمانها و همچنین همه مکانها یک قدر و منزلت دارند. اما اثر تشعشعاتی ما میتواند مکانها را از هم متفاوت کند. حتی اگر روزی ساکن مریخ، ماه یا کره دیگری شویم، باز برای خود پرستشگاه، عبادتگاه و مسجد میسازیم. خودمان جایی را انتخاب میکنیم. از حالا به بعد این مکانی که به عنوان مسجد، عبادتگاه و… ساختهایم با جاهای دیگر تفاوت پیدا خواهد کرد و از نظر عرفانی تبدیل به میکده میشود؛ یعنی محلی برای توزیع می از خم معرفت الهی میگردد و تشعشع ویژه پیدا میکند. هر زمانی هم میتواند در اثر روح جمعی ویژگی خاصی پیدا کند.
خداوند، لازمان، لامکان و لاتضاد است. بنابراین، خدای اینجا و خدای آنجا نداریم؛ خدای دیروز، امروز و فردا نداریم. منظور از «انی معکم اینما کنتم» این است که خدا سلسله مراتبی از تجلیات خود دارد که ما را همراهی میکنند. آنها نمایندگان و قوانین او هستند. خدای لاتضاد نسبت به یک زمان یا مکان نظر خاصی ندارد؛ اما قوانینی که در هستی قرار داده است، تفاوت ایجاد میکند. به طور کلی آنچه ما را به سمت کمال هدایت میکند، صواب است و برعکس آن گناه است. این قانون است. وقتی زمانی مبارک است که ما صواب را رعایت میکنیم. زمان برای کسی برکت دارد که درآن رشد و معرفتی پیدا کرده است و البته با توجه به روح جمعی، هر کدام ما در هر زمانی که متحول شویم، فایدهاش برای همه بشریت است.
کارشناس: بر اساس تعلیم قرآن کریم، هرکس این ماه را دریافت، باید روزه بگیرد: فَمَنْ شَهِدَ مِنْکُمُ الشَّهْرَ فَلْیَصُمْهُ
استاد: برای بهرهمند شدن از ماه رمضان خواست خود فرد تعیین کننده است. باید وارد فضای رمضان شویم، تا بهرهمند گردیم. کسی که بخواهد، این ماه برایش مثمر ثمر است و بر اساس درکی که خواهد داشت، از روزه گرفتن هم بهرهمند میشود. این بهره درخود ماه نیست؛ در استفاده از آن است. درهمه ادیان اشاره به وابستگی انسان و اثر آن در این زندگی و زندگی پس از مرگ شده است. عادت، باعث وابستگی میشود. از طرف دیگر، هر چیزی که عادت شد، ارزش خودش را از دست میدهد. عمل متکی به عادت، ارزش و اعتبار ندارد. در هر لحظه انسان برای کاری که میکند، باید اختیار کرده باشد درغیر این صورت، کاری که انجام میدهد، از روی عادت بوده، فاقد ارزش است. روزه، عادت و وابستگی را برطرف میکند.
کارشناس: روزه در زبان عرب، «صوم» یا «صیام» به معنای توقف است. آب راکد را «صائم» میگویند و شتری که از خوردن و حرکت باز ایستاده، «صائم» است. بنابراین «صوم» عبارت است از توقف و خودداری از انجام فعل، چه خوردن باشد و چه راه رفتن یا سخن گفتن و… در قرآن کریم آمده است: «کتب علیکم الصیام» یعنی روزه بر شما واجب شد.
استاد: این واجب شدن روزه برای خدا نفعی ندارد؛ بلکه توصیهای ضروری برای انسان است. یکی از دلائلش این است که به هر حال انسان به یک اصلاح نرمافزاری نیاز دارد که آن برنامه اصلاح نیز برایش تدارک دیده شده است. هدف ادیان از عهد عتیق این بوده که نوعی ضد ضربه شدن و معرفت خاصی و پوشش و حفاظ خاصی را برای انسان ایجاد کنند و محافظت های الهی را به ارمغان بیاورند. مثلا وقتی که یک معتاد قصد ترک اعتیاد دارد، او را در یک اتاق می گذارند و دو سه هفتهای به او مواد مخدر نمیرسانند. بعد از سه هفته برنامهاش تغییر میکند. در رمضان هم غذا طبق برنامه قبلی به بدن نمیرسد تا برنامه دیگری اجرا شود.
انسان مانند ضحاک مار دوش است و مارهای روی دوش او ذهن و روان هستند. اگر به این مارها غذا ندهیم؛ یعنی طبق عادت نظرشان را تأمین نکنیم، ما را آزار میدهند. برای مهار این دو باید برنامه داشته باشیم و گر نه اوضاع بدتر می شود. این برنامه «اگر این …آنگاه آن» در درون خود ما هست. روزه باعث شکستن همه این برنامههای شرطی میشود.
کارشناس: در ادامه آیات مربوط به روزه (آیات ۱۸۳ و ۱۸۷ سوره بقره) آمده است: «فاذا سئلک عبادی عنّی فانّی قریب اُجیب ودعوة الداع اذا دعان…» وقتی بندگان من از تو سراغ مرا میگیرند بگو من نزدیک هستم به هر صدا کننده ای که مرا بخواند، پاسخ میدهم پاسخ درخواست را از من بخواهید و به من اطمینان کنید.
فعل «سأل» وقتی با حرف «عن» بکار می رود یعنی به دنبال چیزی گشتن. «سأل عنی» یعنی دنبال من میگردند. یعنی آنهایی که دنبال من هستند جواب میگیرند.
استاد: در فرهنگ ما این اشکال وجود دارد که وقتی گفته میشود دعا کنید، یاد بدهکاریها و کمبودهای خودمان میافتیم. چیزی که باید درخواست شود، روزی آسمانی است که به غیر حساب است و کمیتپذیر نیست. گنجینههای فضل و دانش و عشق الهی بی انتهاست و در آیه شرطش کنار خودش آمده است. میگوید [اگر] مرا بخوانید (و جویای من باشید)؛ جواب [این خواسته] را میدهم.
کارشناس: در متون روایی، روزه حفاظی در برابر آتش دوزخ معرفی شده است.
استاد: این که گفته شده روزه حفاظ شما از آتش دوزخ است، میتواند معانی مختلفی داشته باشد. برای مثال، اعتیاد آتش است و این برای انسان، نوعی دوزخ است. حتی اعتیاد به یک چای! برای کسی که وقتی چای نخورد، سردرد میگیرد، این همان آتش جهنم است؛ گرچه جهنمی کوچک! و اگر اعتیاد به مواد مخدر باشد جهنمی بزرگتر است.
منظور از آتش دوزخ میتواند آتش ناشی از جهل هم باشد. مثلا در جایی که میگوییم: «خَلصنا من النار یا رب»، منظور کدام آتش است؟ اگر بگوئیم آتش جهنم (اخروی)، یعنی فرد از ترس جهنم دعا میکند؛ در حالی که انسان آزاده از ترس جهنم دعا نمیکند و خواسته او رهایی از آتش جهل و دوری از خداوند است.
در مورد حفاظ هم باید گفت: ما حفاظهای دائمی داریم که مثل زره برای سرباز عمل میکنند؛ ولی حفاظهایی هم هستند که همان طور که سپر در موقع حمله دشمن به کار گرفته میشود، عمل میکنند. این سپر در هنگام مبارزه به صورت موردی و در مواقع ضروری به کار گرفته میشود. حفاظهای عبادی مثل زره است برای یک سرباز رسمی که باید همیشه این زره را به تن داشته باشد وگرنه سرباز رسمی نیست، افراد با ایمان نیز، چون ایمان دارند، بالطبع حفاظی هم دارند.
تجربه نشان داده است همه کسانی که بدون حفاظ لازم، وارد درک مفاهیم معرفتی شدهاند و عمیقاً پیش رفتهاند، مورد حمله قرار گرفتهاند. این حملات به ذهن و روان آنها، گاهی باعث شده است که یک جایی تعادل خودشان را از دست بدهند. کم نیستند کسانی که در تیمارستان ها بستری هستند و وقتی بیوگرافی آنها را مطالعه میکنیم، میبینیم در دورهای از زندگیشان به شدت به مسائل نماز، قرآن و… توجه نشان دادهاند؛ بدون این که از حفاظ الهی برخوردار شده باشند.
الان برای ما این دستورالعمل وجود دارد که بدون حفاظ وارد حلقه (اتصال و ارتباط با خدا) نشویم و دیگر اینکه میدانیم از اقطار آسمانها نمیتوانیم بگذریم مگر با حفاظ. آسمانها همان صندوقهای اطلاعات هستی (درجات معرفت) هستند. هر گاو صندوقی نگهبانی دارد. این گاو صندوقها طوری طراحی شدهاند که فقط کسانی بتوانند به آنها دسترسی پیدا کنند که با حساب و کتاب حرکت کرده باشند. «سلطان» یا سلطه و تسلط؛ مجموعه ای از آگاهیها و حفاظهای خاصی است که سلامت رسیدن به آن گاو صندوقها را ضمانت کند.
لزوم وجود حفاظ، به دلیل وجود این قانون است که نزدیک شدن به شبکه مثبت، باعث تحریک شبکه منفی میشود و اگر به شبکه مثبت نزدیک بشویم، شبکه منفی ما را راحت نمیگذارد. برای مثال، همین که قرآن را باز کنیم، شبکه منفی حساس میشود. اگر ببیند فقط روخوانی میکنیم و دنبال معرفتی نیستیم، زیاد حرکتی نمیکند؛ اما اگر ببیند به دنبال معرفت و کشف رمز و … هستیم، بهطور جدی تهدید میکند و چون از اقطار سماوات می خواهیم بگذریم، به ما یورش میآورد.
نکته مهم این است که کسانی دارای حفاظ میشوند که هم هدف کمال دارند و هم در مسیر کمال متکی به خداوند هستند. یعنی آنهایی که «خدا محورِ خدا محور» ند، آنچنان خدا آنها را هدایت میکند و به آنها حفاظ میدهد که بتوانند عبور کنند. افرادی که نتوانستهاند عبور کنند و در بالا درباره آنها صحبت کردیم، «خدا محور-خود محور» بودهاند. تفاوت اساسی در «خدامحورِ- خدا محور» با «خدامحورِ-خود محور» در میزان تسلیم آنها است.
اگر از طرف رب اتصالی برقرار شود، انسان حفاظت میشود وگرنه آسیب میبیند.
(این را هم باید گفت که وقتی از شبکه منفی بحث میشود، تصور همه این است که شیطان در برابر خدا قرار دارد. این به آن معناست که خدا ضدی دارد؛ تعامل پذیر است و برای اثبات خودش تلاش می کند. در حالی که هر چیزی که از جهان تکقطبی به جهان دوقطبی آمده، دوگانه شده است: عشق الهی، عشق شیطانی، شهوت الهی، شهوت شیطانی، حلقه، حلقه تضاد است. به همین دلیل، هوشمندی هم مانند یک نور بیرنگ که اگر از یک منشور بگذرانیم، طیف رنگی ایجاد میکند، در جهان دوقطبی تبدیل به دو رنگ مختلف شده است: مثبت و منفی .
این مثبت و منفی هر دو از خودش، یعنی از خدا آمدهاند. اگر بگوئیم از دو منشأ است، به دوئیت قائل میشویم که خلاف اصل وحدت است.
در دو جهان غیــر خدا هیچ نیست
هیــچ مگو غیر که آن هیچ نیست
و هر کدام از شبکه مثبت و منفی برای خود کارهایی میکنند.
چون که بی رنگی اسیر رنگ شد
موسئی با موسئی در جنـگ شد
در هر دو شبکه حفاظ هست و هم شبکه مثبت و هم شبکه منفی برای خود اهداف و استراتژی خاص دارند و در قبال آن روشهایی را اتخاذ میکنند. گاهی شبکه منفی به نوعی ما را فریب میدهد که مثلا، قدرت یعنی کرامت. ممکن است کسی ۵۰ سال از روی آتش این طرف و آن طرف برود و همه فرصت و سرمایه زندگی را از دست بدهد. وقتی از او میپرسند چه میدانی؟ ناتوان است. پس شبکه منفی از ابزارهای مختلف استفاده میکند که یکی از آنها موجود غیرارگانیک است. پیشگویی، ذهن خوانی و… به کمک موجودات غیرارگانیک و یا مستقیم از طریق شبکه منفی انجام میشود.)
کارشناس: از معصومین(ع) نقل شده است که روزه زکات بدن است.
استاد: قبلا گفتهایم که زکات نوعی مراوده با هستی است. یعنی در ازاء هر چه از هستی میگیریم، باید بخشی از آن یا چیزی که به آن مربوط میشود را به هستی برگردانیم: زکات اندیشه، زکات مال، زکات فرزند خوب، زکات بلوغ فکری و هر چه به ما بخشیده شده است. زکات بدن این است که در ازاء این که درطول سال از غذا و… استفاده میکنیم، به اندازه یک ماه از آن را به نیازمندان برگردانیم. یعنی دریک ماه حداقل ۳۰ وعده غذایی را که بدن ما از آن تغذیه میکرده است، صرفه جویی کنیم و آن را به کسانی برگردانیم که ناتوان هستند. فایدهای که این کار برای خود بدن دارد، این است که بعد از ۱۱ ماه تمام برنامههای نرم افزاری آن به هم میریزد تا به چرخه اطلاعاتی معیوب و عادات ما اجازه تداوم ندهد. زیرا عادات و چرخه اطلاعات معیوب باعث ایجاد منافذی بین کالبدهای در هم پیچیده وجود ما میشود که محلی برای نفوذ موجودات غیرارگانیک خواهد شد.
با توجه به نکته اول، برای کسی که ۱۱ ماه نگاهی به اجتماع نداشته است، ماه روزه فرصتی است تا به جامعه خود (که نسبت به آن بدهکار است) توجه کند و بخش صرفه جویی شده از روزی خود را به آن بپردازد. این جنبه اجتماعی روزه است که بخشی از حق معلوم فقرا از اغنیاء حاصل شود. در قدیم که جوامع انسانی در روستاها یا شهرهای کوچک بود، همه با همدیگر نوعی تعامل داشتند. فقرا و گرسنگان هم به نوائی میرسیدند. این تعامل در جامعه تعادل ایجاد میکرد و جامعه را از حسرتزدگی مصون نگه میداشت. در جامعه حسرت زده تشعشع منفی وجود دارد که روی همه افراد جامعه اثر میگذارد؛ چون در روح جمعی انعکاس پیدا میکند و تشعشع آن، همه را در بر میگیرد. مثل هم اکنون که خیلیها ثروت دارند ولی انگار ندارند؛ چون احساس خوشبختی نمیکنند.
روزه جنبه مهم دیگری هم دارد که جنبه معرفتی آن است. این که بگوئیم خدا روزه ما را قبول کند یعنی چه؟ یعنی گرسنگی ما را خدا قبول کند؟! قبول کردن خدا یعنی رسیدن به همان خشنودی او که راجع به آن صحبت شد. پس، خدا زمانی روزه ما را قبول میکند که رشدی بکنیم. او بی نیاز مطلق است و نیازی به طاعت ما ندارد. روزه باید برای ما تحول و پختگی ایجاد کند.
کارشناس: شب قدر یکی از شبهای ماه رمضان است و درباره فضیلت آن بسیار تذکر داده شده است. آیات شریفه قرآن که «و ما ادریک ما لیله القدر* لیله القدر خیر من الف شهر» مشهورترین این اشارات است.
استاد: لیله القدر مرکز ثقل رمضان است. ما در شب نا آگاهی قرار داریم. انسان را در این ظلمت قرار دادهاند تا از ظلمت، خودش را به نور برساند. در این ظلمت و تاریکی است که ما باید به قدرشناسی (شناخت قدر خود و هستی) برسیم. یعنی باید از ظلمت به سوی نور حرکت کنیم (من الظلمات الی النور). اگر در روشنایی چراغ ببینیم که هنر نیست. هنر این است که در ظلمت (تاریکی شب) بتوانیم گمشده خود را پیدا کنیم. یعنی را همان به سمت نور را بیابیم.
آنچه در عالم هستی وجود دارد قدر و منزلتی دارد و قرار است ما این قدر و منزلت را که منجر به درک قدرالهی میشود، در ظلمت و تاریکی پیدا کنیم. آنجا که خداوند به ملائکه فرمود: «انی اعلم ما لاتعلمون»، اشاره به همین افتخار آفرینی بود.
دوش وقـــت سـحر از غصـه نجـــاتـم دادند
و انـــدر آن ظلـــمـت شب آب حیــاتم دادند
چه مبـارک سحری بود و چه فرخــنده شبی
آن شــــب قــــــدر که این تازه بـراتـم دادند
قرار است به آب حیات برسیم که همان آگاهی الهی است و قرار است در آن ظلمت شب به آن دست پیدا کنیم. هنر ما این است که ما را دراین ظلمت قرارداده اند و ما در این ظلمت میتوانیم آب حیات را پیدا کنیم. آب حیات، همان آگاهی است که میتواند مسیر نور را به ما نشان بدهد. پس چه چیزی باید پیدا کنیم؟ آب حیات. اگر آب حیات پیدا شود، چه میشود؟ مسیر زندگی انسان عوض میشود و به سلامتی دل و اندیشه دست مییابد (سلام هی حتی مطلع الفجر). برای رسیدن به این آگاهی، باید ارتباط انسان (به عنوان یک جزء) با عالم ملکوت (به عنوان کل) برقرار شود.
باید فضایی به وجود بیاید تا این اتفاق خاص بیفتد. آن فضا و شرایط که انسان را برای رسیدن به قدر مهیا میکند، رمضان است. به همین دلیل، قدر در دل رمضان است.
هر لحظهای اعم از شب و روز میتواند لیله القدر باشد؛ چه در ماهی که رمضان نام دارد وچه در ماههای دیگر. لیله القدر برای هر کسی زمانی است که به شناخت منزلت خود و هستی پی برد و قدر الهی را درک کند. اما چرا شب خاصی را در ماه رمضان به این نام قراردادند؟ به خاطر اینکه رسیدن به قدر در رأس اهداف رمضان است و به این ترتیب، همه حداقل سالی یک بار به یاد این میافتند که باید به شب قدر خود برسند. رمضان میتواند فرد را سبک کند تا آماده جهش شود. کسی که ترک اعتیاد و وابستگی کرده، برای این جهش آماده و مستعدتر است.
ماه رمضان و لیله القدر گردش دارد و در همه فصول و همه ایام قرار میگیرد. خود این چرخش و حرکت در فصول مختلف نشان میدهد که برای رسیدن به تحول مورد نظر، نباید خودمان را به زمان خاصی محدود کنیم. ممکن است یکی از ترفندهای شیطان این باشد که ما را معطوف می کند به شبی خاص؛ به طوری که فکر میکنیم فقط در این شب امکان دریافت فیضی خاص است و یا با دید فیزیکی منتظر مواجهه با ملائکه هستیم و وقتی صبح شد و دیدیم خبری نشد، میگوییم خوب! شب قدر امسال هم گذشت. به این ترتیب، تا سال بعد در غفلت به سر میبریم و شاید سالهای سال، به همین صورت، رمضان را از دست بدهیم. در صورتی که ماه رمضان و شب قدر پیامبر (که در آن قرار گرفته است)، برای ما یک یادآوری است تا با استفاده از برکاتی که روح جمعی در این زمانها ایجاد میکند، به رمضان و شب قدر خودمان برسیم. بنابراین، اگر این ایام و این شبها گذشت و به معرفتی که باید میرسیدیم، نرسیدیم، نباید فکر کنیم که در زمانهای دیگر نمیتوانیم به نتیجه برسیم.
رمضان ۱۴۳۰- شهريور ۱۳۸۸