به نام خدا
امروزه، وجود عرفان در زندگی به صورت نیازی احساس میشود که نمیتوان آن را نادیده گرفت. البته، استقبال از عرفان در سراسر جهان، بازار ظاهرسازیهای عرفانی را نیز گرم کرده است و به همین دلیل، عدهای فرصت یافتهاند سخن و عمل خود را به عرفان پیوند بزنند و با رنگ و لعاب عرفانی دادن به آن، مخاطب و اعتبار کسب کنند.
در چنین شرایطی، که هم عرفان و هم ادعای عرفان رونق دارد، میتوان بدون شناخت کافی، انواع تفکرات منسوب به عرفان را کاذب جلوه داد و از طریق انتقادهای غیر علمی و غیراخلاقی به نوعی دیگر کسب شهرت کرد و میتوان همهی آنها را به طور دقیق مطالعه و بهطور منصفانه تحلیل کرد تا با ارائهی این تحلیل، هر یک از مردم هشیار سراسر جهان بتوانند آگاهانه راه خود را انتخاب کنند.
«الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذینَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ (۱۸-زمر)
آن کسانى که به سخن گوش میدهند و از بهترین آن پیروى مىکنند، ایشانند کسانى که خدا هدایتشان کرده و اینان خردمندانند.»
سخن گفتن از عرفان آسان و در عین حال، دشوار است. آسان است؛ زیرا بسیاری از مردم به راحتی دربارهی آن اظهار نظر میکنند و وقتی از آنها سوال شود که عرفان چیست، بعضی از موسیقیها، نقاشیها، اشعار، پوششها و آداب و مراسم خاص، حتی برخی تکنیکها و همچنین، انواع و اقسام نظریههای جدید و قدیم و اغلب متضاد عرفانی در ذهن آنها نقش می بندد و از آن سخن می گویند و گاهی دامنهی عرفانی که از آن صحبت میکنند، به انواع خرافه ها، دعانویسیها و برخی کرامات ظاهری و باطنی که نوعی قدرتنمایی است نیز کشیده میشود و البته گاهی نیز از لطیفترین و زیباترین مکشوفات و معرفت های تاریخ بشری سخن به میان میآورند.
اما صحبت از عرفان وقتی دشوار است که این افراد بخواهند اصالت ادعاهای موجود را محک بزنند و یا دربارهی آن به اطمینان قلبی برسند. زیرا بسیاری از آنها هنگام رویارویی با یک بینش عرفانی، تنها به فکر دفاع از اندیشهی خود و نفی دیگران هستند و سخنانشان حاکی از انواع و اقسام ادعاها و استدلالهایی است که اغلب در همان حوزهای که از نظر خودشان پذیرفته شده است (اصول اعتقادی و منطق استدلالی اختصاصی) میتواند قابل قبول باشد و کمتر از معیارهایی استفاده میکنند که برای همه مخاطبین قابل ارزیابی، پذیرش و کاربرد باشد ( اصول اعتقادی و منطق استدلالی عام). در بازار مکارهی عرفان، همه خود را برحق میدانند و دیگران را ناحق میپندارند. «… کُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ (۵۳- مؤمنون) – … هر گروهى به آنچه دارند (به روشى که برگزیدهاند)، خشنود هستند.»
به این ترتیب، پس از هزاران سال رشد تمدن بشری، این سوال هنوز مطرح است که به راستی عرفان حقیقی چیست و در آسمان پرستارهی سیر تاریخی تکامل معرفتی انسان، چه جایگاهی دارد؟ و آیا ملاک و میزان و محک محکمی برای سنجشی عام، پایدار و قابل اتکای عمومی و برای انتخاب راه از بیراهه وجود دارد و چگونه میتوان با تکیه بر آن، به درستی ادعاهای درست و انتخاب راه صحیح از بین راههای مشابه و متضاد دست زد؟ شاید عدهای گمان کنند که داشتن این نوع ملاکهای عام دلیل بر این است که در توجه به عرفان باید آموزههای دینی را کنار گذاشت؛ زیرا اختلاف ادیان مانع از این است که صاحبان همهی ادیان بتوانند عرفان دینی مشترکی داشته باشند.
اشتباه این افراد در این است که فراموش کردهاند ادیان الهی یکدیگر را تایید میکنند و هر کدام از آنها نسبت به دین قبلی دستورالعملهای کاملتری دارد و به رعایت اصول بیشتری در زندگی دعوت میکند. اما ارزش رعایت همه این اصول (که کمیت دین هستند) به این است که کیفیت آنها حفظ شود و ارتقا یابد و نکتهی مهم این است که عرفان حقیقی، کیفیت مشترک همه ادیان است.
عرفان حقیقی، چنگ زدن به حلقههای رحمانیت الهی است که برای صعود انسان در مسیر کمال بهطور بیدریغ در اختیار انسان قرار داده شده است. لطف خدا حد و اندازهای ندارد؛ ولی انسان به دلیل این که اسیر ترفندهای شیطان است، همواره میل به خودخواهی و کثرتطلبی دارد.
توحید، راه وحدت است و موحد رهروی است که نه تنها به درک وحدت رسیده است؛ بلکه بر خلاف فرد منافق، میل به وحدت دارد. به همین دلیل، یکی از معیارهای کیفیت سنجی، میزان برقراری صلح و حرکت به سوی وحدت است. حرکت از وحدت به کثرت و ایجاد شکاف در جامعه بشری (نفاق) از هر منظری که در نظر گرفته شود، حرکتی در خلاف جهت کمال انسان محسوب میشود و اولین محک برای شناخت عرفان غیر اصیل از عرفان اصیل است. بنابراین، هر طریق و روش انحصارطلبانهای که استفاده از لطف و رحمت خداوند و ارتقا در مراتب توحید را مختص خود بداند، عرفانی و دینی نیست و در جهت تفرقه در راه خدا و فرقه فرقه کردن عرفان گام برمیدارد.
«قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إِلى کَلِمَهٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ (۶۴- آل عمران)- بگو: اى اهل کتاب، بیایید از آن کلمهاى که پذیرفته ما و شماست پیروى کنیم: آنکه جز خداى را نپرستیم و هیچ چیز را شریک او نسازیم و بعضى از ما بعضى دیگر را سواى خدا به پرستش نگیرد. اگر آنان رویگردان شدند بگو: شاهد باشید که ما مسلمان هستیم.»
عرفان و شریعت (مذهب) که دو بال دین هستند، با هدف رسیدن به کمال و تعالی، ارتباط با خدا و حرکتی از کثرت به وحدت را دنبال میکنند. در عرفان حقیقی، انسان خود را با همهی اجزای جهان هستی در پیوندی میبیند که تن واحد هستی را شکل میدهد و همهی اجزای عالم را با وجود تنوع و کثرت آن، تجلی یکتائی و بیهمتائی او میبیند و از این رو، کل هستی را در وحدت و یکتائی مشاهده میکند. رحمانیت الهی، انسان را به این درک میرساند که به وسعت جهان هستی است و اندیشهی اورا از سطح خود و قوم و نژاد و ملت خود به سطحی گسترده و کیهانی (اینتریونیورسال) که شامل کل جهانهای موازی و مجاور و عوالم دیگر است، ارتقاء میدهد تا از این رهگذر، به درکی متعالی و به مقام انسان صالح (صلح با خدا، خود، جهان هستی و انسانهای دیگر) نائل شده، رسالت انسانی خود را بهجا آورد. برخورداری از این عرفان، در عین حال که منجر به آشتی بیشتر با دین میشود، نه تنها امکان طرح و بررسی افکار و آرای مختلف را سلب نمیکند، بلکه باعث میگردد رویارویی با این افکار، بدون تعصب باشد و از این طریق، همواره بالندگی بیشتری به ارمغان آید.
«محمدعلی طاهری»