حقایق جهان هستی به زبان ساده

در فیزیک مدرن، «‌ماده»، موج متراکم است و موج نیز خود «حرکت» تلقی می‌شود، پس همه‌ی جهان هستی (چه از بعد ماده نگاه شود و چه از بعد انرژی) از موج ساخته شده و موج نیز از «حرکت» به وجود آمده است.
‌با توجه به این که جهان هستی از حرکت آفریده شده است، لذا جلوه‌های گوناگون آن نیز ناشی از حرکت است. نظر به این که هر جلوه‌ای که ناشی از حرکت باشد، مجازی است، ‌در نتیجه جهان هستی مجازی بوده و حقیقت وجودی ندارد. به دنبال پی بردن به این موضوع که جهان هستی از حرکت به وجود آمده است، سؤال دیگری را مطرح می‌کنیم:

  • چه عاملی، به بی‌نهایت حرکت موجود در جهان هستی جهت داده است، به گونه‌ای که از میان این همه حرکت، سیستم کاملاً سازمند و هدفمندی، تجلی پیدا نموده است؟

در پاسخ باید گفت ‌تنها چیزی که می‌تواند به بی‌نهایت حرکت موجود، ‌جهتی هدفمند داده باشد، وجود عاملی هوشمند است که قادر است تشخیص بدهد که هر حرکتی باید در چه جهتی و به چه صورتی انجام شود تا نتیجه‌ی نهایی آن بتواند سیستمی هماهنگ، هدفمند و گویا باشد.

بنابراین، ماده و انرژی و یا به عبارت دیگر ساختار جهان هستی، از هوشمندی و یا شعور و آگاهی به وجود آمده است.

پس در اصل:

مـا سمیعیم و بصیریم و هوشـیم
بـا شمـا نامحرمـان مــا خامشــیم
چــون شمـا سوی جمادی می‌روید
محرم جـان جمـادان چون شـــــوید
از جمــــــادی عالـــــم جان‌ها روید
غلغل اجزای عالـــــم بشــــــــنوید
فاش تســــــبیح جمـــــادات آیدت
وســـــوســــه تاویل‌ها نــــر بایدت
«مولانا»

نظر به این که هوشمندی حاکم بر جهان هستی، می‌بایستی خود از جایی ایجاد شده و در اختیار منبعی باشد، این منبع را صاحب این هوشمندی دانسته، «خدا» می‌نامیم.
با توضیحات ارائه شده، ‌می‌توان گفت که در هر لحظه سه عنصر در جهان هستی موجود است:
آگاهی، ماده و انرژی. برای مثال، بدون وجود آگاهی انسان قادر نیست ماده و انرژی را در اختیار داشته باشد و بدون داشتن آگاهی و اطلاعات نمی‌تواند از آنها استفاده‌ی هدفمندی داشته باشد.

پس ساختار اصلی جهان هستی، آگاهی یا شعور می‌باشد که ماده و انرژی از آن به وجود آمده‌اند.

بنابراین، در هر لحظه سه عنصر در جهان هستی وجود دارد که آنها را می‌توان مطابق شکل زیر نشان داد:

عناصر جهان هستی شامل ماده، انرژی و آگاهی و ارتباط آن‌ها با یکدیگر

جهان مجازی در دنیای عرفان
با توجه به مطالب فوق و با کشف رمزهای صورت گرفته، متوجه می‌شویم که حرکت، هوشمندی و جهان مجازی در دنیای عرفان، ‌موضوعی شناخته شده بوده است و عرفای ما به احتمال بسیار قوی به آن پی برده‌اند زیرا به بیان‌های مختلف، آنها را در اشعار خود منعکس نموده‌اند.

در اینجا برخی از سروده‌های عرفای ایران را مورد بررسی اجمالی قرار می‌دهیم. در وهله‌ی اول متوجه می‌شویم که آنها نیز مبحث حرکت را شناخته‌اند، ولی با زبان مخصوص و لطیف خود آن را توصیف نموده‌اند. برای مثال، حرکت را به رقص تشبیه کرده‌اند. در اینجا به سروده‌ای از مولوی اشاره می‌کنیم که با چه دقت و ظرافتی، تصویر زیبایی از زبان ذره را عرضه می‌کند:

ما بر در و بام عشــق، ‌حیـــران
آن بـــام، کـــه نردبــان نــــدارد
هر ذره، پر از فغان و غوغاسـت
اما چـــــــه کنـــد، ‌زبــان نـدارد
رقـص اســــــت، ‌زبان ذره زیــرا
جـــز رقـــص دگر،بیــان نـــدارد

این سروده به طور دقیق نشان می‌دهد که او به طریق شهودی به این نکته پی برده که ذرات عالم هستی با زبان رقص، به گیتی معنا و مفهوم داده‌اند. شاعر به این حقیقت پی برده که میلی درونی (شعور کیهانی) هر ذره را به رقص و حرکت وادار می‌کند و نکته‌ی مهم در این حرکت، هدفمندی آن است که ذره را به مقصدی خاص هدایت می‌کند.

یکی میل اســــت با هـــر ذره‌ی رقاص
کشــان هــر ذره را تا مقصـــد خــاص
اگر پویی ز اســــــفل تا بـــه عــــــالی
نبینی ذره‌ای زیــــــن میـــــل خـــــالی
همین میل است اگر دانی همین میل
جنیبــت در جنیبـــــت، ‌خیـل در خیـل
ســــر این رشـــــــته‌های پیچ در پـیچ
همین میل است باقی هیـــچ بر هیچ
از این میل اســت هر جنبــش که بینی
بــــه جســـــم آســــــمانی تـــا زمینی
بـــه هـــــــــر طبعی نهــــــاده آرزویی
تک و پو داده هـــر یک را بــــه سـویی
«وحشی بافقی»

ملاحظه شد که با دید علمی، جهان هستی از «حرکت»‌ به وجود آمده؛ اما از دید عارف، جهان هستی از رقص آفریده شده که در واقع همان «حرکت» است، اما با بیانی شیرین‌تر و توصیفی ظریف‌تر. به دنبال این تعبیر، نیاز به توصیف‌های دیگری پیش می‌آید که باعث می‌شود زبان عارف با زبان قشرهای دیگر تفاوت اساسی داشته باشد. مثلاً، برای این که «رقص» داشته باشیم، باید «آهنگ» وجود داشته باشد؛ و برای این که آهنگی نواخته شود، وجود «ساز» الزامی است؛ و برای نواختن ساز نیز به «مطرب» نیاز است. از این رو، سروده‌های عرفا پر از واژه‌های رقص، آهنگ، ‌ساز و مطرب است و انسان‌های خارج از دنیای عرفان که با این اصطلاحات سر و کاری ندارند، به این گفته‌ها با دیده شک و تردید و بعضی مواقع با دیده‌ی تکفیر نگاه کرده و دنیای عرفان را متهم به تمایل به لاابالی‌گری و دعوت مردم به عیش و طرب و بی‌خیالی کرده‌اند؛ لذا با کشف رمز و توضیح دقیق، در صدد تبرئه‌ی دنیای عرفان برآمده و نشان می‌دهیم که این تصورات، ‌سوء تفاهمی بیش نبوده و کلام عرفای این مرز و بوم، عمیق‌تر از این ظاهر بینی‌ها است. به قول حافظ:

جنگ هفتاد و دو ملت، ‌همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقـت، ‌ره افســانه زدند

پس بررسی موضوع رقص به مطرب رسید؛ بالاترین حدیثی که انسان می‌تواند درباره‌ی آن بحث کند، مطربی است که می‌تواند چنان سازی بنوازد که با آهنگ آن همه‌ی ذرات عالم هستی به رقص آمده و با رقص خود به عالم، معنا و مفهوم و هدف بدهند. این چه مطربی است که می‌تواند با آهنگ ساز خود، چنین غوغایی بر پا کند؟

حدیث مطرب، حدیث خداوند است که با نواختن سازی دل‌ انگیز، همه‌ی ذرات عالم هستی را به رقص و پایکوبی واداشته، ‌ارکستر سمفونیک عظیم و حیرت‌انگیزی به پا داشته که تصور آن برای انسان محال است؛ و به دنبال آن رقصی موزون که همه‌ی عالم را فرا گرفته است. پس در دنیای عرفان،‌ ترتیب زیر را داریم:

در نمودار فوق، ملاحظه می‌شود که خداوند، «هوشمندی» را (که معادل «‌ساز» است) ‌خلق نموده و از این هوشمندی، قوانین حاکم بر جهان هستی پدیدار گشته است. بدین ترتیب اراده‌ی خداوند، بر جهان حکم فرما شده است و برگی از درخت نمی‌افتد، مگر در چارچوب اذن و اجازه خداوند؛ که همان قوانین اوست.

قوانین نیز اعداد را به وجود آورده و به عبارتی جهان هستی از اعداد ساخته شده است و اعداد تعیین کننده‌ی چگونگی جهان هستی بوده و چندین عدد ثابت، ‌تعیین کننده وقایع آن هستند که ما هم اکنون می‌توانیم روی کره زمین زندگی کنیم (مانند عدد ثابت سرعت نور، ‌ثابت پلانک، ‌ثابت پی، ثابت نپریان، ثابت آووگادرو و…) اعداد متغیر نیز به نوعی دیگر چنین نقشی را ایفا می‌کنند (مثلاً فاصله‌ی زمین از خورشید، ‌شتاب جاذبه زمین و…) حتی تغییر جزیی در هر یک از اعداد بالا، بود و نبود ما را برای همیشه رقم می‌زند و تغییر مقدار آنها در آینده می‌تواند مرگ و زندگی انسان را تعیین نماید.

بلی چنین دقتی در اعداد و نواختن چنان آهنگ موزونی، جز از خداوند بر نمی‌آید. سازی که بی‌ساز است و صدای آهنگ آن را فقط عارف است که می‌تواند با گوش جان بشنود و آن را به تصویر قلم کشیده و در برابر دیدگان ما قرار دهد؛ اما کسی که چنین آهنگی را نشنیده باشد، طبیعی است که آن را انکار نموده و تکفیر نماید هر چند که به گونه عقلانی درباره‌ی توانایی خداوند صحبت‌ها و قلم فرسایی‌ها نماید.

گـــر چه بی‌ساز است، ‌ساز مطرب عشـاق ما
گـــر نـــوازد ساز مــا، ‌با ســاز گردد عـــاقبت
«شاه نعمت الله ولی»

«محمد علی طاهری»