به نام خدا

هر جزء هوشمند در هستی دارای هویتی است که جایگاه و اهدافش بر اساس آن تعریف می‌شود. هر مجموعه و تشکیلاتی نیز دارای هویتی است که به آن «هویت سازمانی» می‌گوییم. هویت سازمانی، زمانی مفهوم می‌یابد که برای آن مجموعه و اهدافش تعریفی وجود داشته باشد. هر تشکیلاتی که فاقد این تعریف و بدون هویت سازمانی باشد، محکوم به فنا است.
هویت هر فرد در دو بخش قابل تعریف است: هویت کمّی و عقلانی که حاصل عقل معاش و مربوط به کسب منافع مادی است، و هویت کیفی و بصیرتی که با درک چرایی‌‌‌‌‌‌ها و اهداف زیستن به دست می‌آید. امروزه بسیاری از انسان‌ها هویت عقلانی خود را پیدا کرده‌اند؛ ولی به هویت بصیرتی و معرفتی خود دست نیافته‌اند. به همین دلیل، روابط آنها با یکدیگر بر اساس منفعت طلبی ناشی از عقل‌گرائی صرف و نه بر پایه معرفت، شکل گرفته است.
امروزه بشر در معرض صدمات ناشی از این اپیدمی فرهنگی قرار دارد و روابط خانوادگی او نیز تحت تاثیر آن واقع شده است.

هویت یک خانواده به عنوان تشکیلاتی هدفمند تابع عوامل زیراست:
۱. تعریف افراد تشکیل‌ دهنده آن از خود
۲. تعریف ارتباط بین افراد تشکیل دهنده
۳. تعریف اهداف تبیین شده برای کل مجموعه (خانواده)

به عبارت دیگر، هویت خانواده وابسته به هویت افراد خانواده و هویت افراد خانواده، وابسته به درک آن‌‌‌‌‌‌ها از خود، هستی و خالق است. بنابراین خانواده سالم و به دنبال آن جامعه سالم وقتی وجود خواهد داشت که در درجه اول انسان به رسالت خود در هستی پی برد.

به عنوان یک اصل، هرگاه خانواده جز در مسیر یک «حرکت حبّی کمال طلبانه» دیده شود، به تاریخ انقضاء خود رسیده است. با حاکمیت ملاک‌‌‌‌‌‌‌های صرفا عقلی و مجازی، ازدواج به معامله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای تبدیل می‌شود که در آن هر یک از طرفین تلاش می‌کند‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ که تا حد امکان از آن سود برد؛ زیرا: «عقل آن جوید کز آن سودی برد».
در این صورت، ادامه زندگی، مشروط به حفظ منافع طرفین است و چون با گذشت زمان تغییر سطح و نوع نیازمندی‌ها اجتناب‌ناپذیر است و توان پاسخ به آنها حتمی نیست، زندگی مشترک مسالمت‌آمیز به تاریخ انقضاء خود می‌رسد و تنها عواملی از قبیل ترس از قانون، بیم از دست دادن منافع مادی، پایبندی به رسوم و سنت‌ها، نگرانی از قضاوت دیگران و یا دغدغه خاطر برای فرزندان مانع از هم پاشیدن این کانون خواهد شد.
اما این عوامل باز دارنده تنها قادر به حفظ شکل ظاهری خانواده هستند؛ نه باعث تداوم کیفی و حقیقی آن. بنابراین، در روابط خانوادگی، تضاد همراه با وانمودسازی، سرکوب و سازش جایگزین روابط سالم ذهنی – عاطفی و باعث ایجاد انواع تنش‌‌‌‌‌‌ها و بیماری‌‌‌‌‌‌ها می‌شود. علاوه بر این، آمار و گزارشات مربوط به طلاق حاکی از این است که عوامل بازدارنده فوق، در بسیاری از موارد، حتی در حفظ ظاهری نظام خانواده تأثیر کافی ندارند.
روند افزایشی در آمار طلاق نشان می‌دهد، باورهای مطلوب و مورد تایید درباره خانواده نهادینه نشده‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند و به عنوان باورهای صرفا ذهنی، فاقد ماندگاری و تاثیرگذاری کیفی و در نتیجه فاقد ارزش لازم هستند.

امروزه در جوامع پیشرفته، با عدم رویکرد مثبت به تشکیل خانواده و پذیرش ازدواج‌‌‌‌‌‌‌های مقطعی و کوتاه مدت مواجه هستیم که با انگیزه گذران زندگی مورد توجه قرار می‌گیرد و از منظر عقل مصلحت اندیش و منفعت طلب کاملا توجیه منطقی دارد. به این ترتیب، تشکلی که می‌توانسته است بر اساس طرح هوشمندانه الهی، عامل کمال انسان باشد، به عاملی ضد کمال تبدیل شده است و می‌رود که به کلی از متن زندگی بشر حذف شود.

طبق دیدگاه «عرفان کیهانی»، هدف غایی از خلقت وحضور انسان در هستی، رسیدن به کمال از طریق «درک وحدت» است. بر اساس این هدف، انسان در مقطعی از این سیر کمالی که زندگی کنونی ما در آن سپری می‌شود، دوگانگی در جنسیت (duplication) را تجربه می‌کند‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، تا از طریق به هم پیوستن دو فرد به یکدیگر، درک یکتایی (که لازمه تعالی است) در مقیاس کوچکی تجربه شود.

با این نگرش، اساس تشکیل خانواده، رسیدن به محوری مشترک میان افراد خانواده است که طبق روابطی تعریف شده به دست می آید و آن‌‌‌‌‌‌ها بر مبنای آن (با درک وحدت در کوچکترین مقیاس ممکن)، می‌توانند زمینه را برای درک وحدتی عظیم فراهم کنند.
هر آنچه که ما را به کمال نزدیک کند، عبادت است و از آن جا که تشکیل خانواده و قبول زندگی مشترک (ایجاد کانونی که شرایط عملی درک وحدت را مهیا کند) فرایندی کمال طلبانه است، عبادت محسوب می‌شود؛ اما به دلیل این که هم در نگاه سنتی و هم در نگاه مدرن به ازدواج، تعریفی از این ماهیت کیفی خانواده نشده است، همواره «تقدس ازدواج» پوشیده مانده است.

برای آن که هویت کیفی و معنوی ازدواج و خانواده از نو تعریف شود، تلاش فرهنگی عظیم و ریشه‌ داری ضرورت دارد. در «عرفان کیهانی» که نگرشی «خدا محورِ خدا محور» است، این هویت در شکل کمال گرایانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای مد نظر قرار دارد. در این نگرش، انگیزه ازدواج، «قرب الی لله» و به جا آوردن رسالت بندگی و نه صرفا رفع نیاز جنسی، مادی و… است و از این جهت است که ازدواج تقدس می‌یابد. خانواده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای که پایه و اساس آن «قرب الی الله» باشد، مشمول «فیض الهی» می‌شود و این فیض در مراتب و مراحل مختلف زندگی، از جمله در پرورش فرزندان تاثیرگذار خواهد بود.

از منظر نیل به تعالی، خانواده شبیه جمع کوهنوردان است. در کوهنوردی این یک قانون است که کوهنوردان با طنابی به هم متصل می‌شوند. بنابراین، با توجه به این که اگر یک نفر از آن‌‌‌‌‌‌ها سقوط کند، بقیه را نیز با خود پایین خواهد کشید، هر کدام از کوهنوردان برای پیشگیری از سقوط جمع تلاش می‌کند‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌؛ نه فقط برای خود. در ازدواج ایده‌آل نیز، دو فردی که با یکدیگر پیوند برقرار می‌کنند و برای فتح قله کمال پیش می‌روند، جهت جلوگیری از سقوط مجموعه خانواده، همواره به لحاظ معرفتی مراقب یکدیگر هستند. در این شرایط معرفتی و هویتی، ارتقای کیفی خانواده‌‌‌‌‌‌ها تحقق خواهد یافت و انسجام الهی آن‌‌‌‌‌‌ها تقویت خواهد شد.

«محمدعلی طاهری»