نظریه پیوند شعوری یا اشتراک شعوری
فرادرمانی بر اساس نظریه «پیوند شعوری» یا «اشتراک شعوری اجزاء» بنا شده است. بر طبق این نظریه، هر گاه بین شعور اجزاء و شعور کل ارتباط برقرار شود، شعور ذهن قادر به اصلاح و ترمیم و خود درمانی روان و جسم گردیده و شفا و بهبود تحقق پیدا خواهد کرد. شعور اجزاء شامل شعور بی‌‌نهایت بخش های وجودی انسان می‌‌باشد و شعور کل، شعور و هوشمندی حاکم بر جهان هستی است. با پیوند شعور جزء و كل، «حلقه پیوند شعوری» تشکیل شده و بخش مدیریت توزیع شعوری ذهن تجهیز می‌‌شود و با کلیه اجزاء در ارتباط قرار می‌‌گیرد و از این طریق همه اجزاء آن را اسکن نموده و اصلاح می‌‌کند.

حلقه پیوند شعوری

نظریه پیوند شعوری اجزاء
«اسکن» عبارت است از، زیر ذره بین قرار گرفتن اجزای وجودی فرد از طریق پیوند شعوری به منظور پیدا نمودن معایب و بیماری های آشکار و پنهان وجود او. پس از برقراری ارتباط فرادرمانی، بیمار به طور خودکار تحت اسکن قرار گرفته و بیماری های او آشکار گردیده و به دنبال آن مطابق نمودار های مشخص و معلوم بیرون ریزی آن بیماری‌ها آغاز می‌گردد.
بیرون ریزی روندی است که به دنبال آن، سلول آثار بیماری‌ها و مشکلات گذشته و حال خود را آشکار می‌کند. از این طریق آثار و تنش های بیماری از بین رفته و روند بهبودی آغاز می‌گردد. بدن در قسمت مولکولی خود و در بخش ریز ذره ها مانند همه اجزای جهان هستی از تار های مرتعش ساخته شده و از این ارتعاش است که بخش مادی جسم شکل پیدا می‌‌کند. عاملی که این ارتعاش و حرکت را جهت داده و به وجود آورده است، همان شعور حاکم بر جهان هستی می‌‌باشد. پس هم دنیای ریز ذره و هم وجود انسان، با شعور هستی ارتباط تنگاتنگ دارند. از مجموع شعور اجزاء، شعور کل حاصل می‌‌شود که شامل مجموعه شعوری است که اجزاء به خودی خود از آن بهره مند نیستند. شعور کل (که در این گفتار شبکه شعور کیهانی نامیده می‌شود) مجموعه هوشمندی و یا آگاهی حاکم بر جهان هستی بوده که عنصر اصلی جهان هستی می‌باشد.
برای مثال یک سلول نمی‌داند به کجا می‌‌خواهد برود، ولی وقتی صد تریلیون سلول گرد هم جمع شدند، اطلاعاتی شکل می‌‌گیرد که یک سلول به تنهایی نمی‌تواند آن را به کار بگیرد. در نتیجه، اتصال و پیوند انسان به شعور کل (شبکه شعور کیهانی) می‌تواند برای او کار هایی را تحقق بخشد که خود او به تنهایی قادر به انجام آن نیست. یکی از این موارد خود درمانی است که موضوع مكتب «فرادرمانی» می باشد.
منظور از اتصال در فرادرمانی، برقراری نوعی ارتباط با شبکه شعور کیهانی است که هیچ تعریف دقیقی برای آن نمی‌توان ارائه کرد، زیرا در دنیای بی ابزاری انجام می‌‌گیرد و ما فقط می‌توانیم «آثار» آن را مورد بررسی قرار دهیم و نه خود اتصال را. از آنجایی که اتصال مفهومی عرفانی است، لذا انجام آن صرفاً با یک توجه کوتاه (نظر در عرفان) صورت می‌‌گیرد که موجب برقراری پیوند شعور جزء و کل می‌گردد و به دنبال آن، آثار این پیوند آشکار می‌‌گردد که موضوع فرادرمانی می‌باشد.
فرادرمانی، نوعی درمان مکمل است، که ماهیتی کاملاً عرفانی دارد و شاخه ای از «عرفان کیهانی (حلقه)» به شمار می‌آید. این رشته با قدمتی سی ساله (در سال ۸۸)، بنابر ادراکات شهودی استوار بوده و اصول آن با عرفان ایران به طور کامل منطبق است. در این شاخه درمانی، بیمار توسط فرادرمانگر به «شبکه شعور کیهانی» (شبکه ی آگاهی و هوشمندی حاکم بر جهان هستی – شعور الهی) متصل شده و مورد «کاوش (اسکن)» قرار می‌‌گیرد و ضمن ارائه اطلاعاتی از نحوه اتصال خود، از طریق دیدن رنگ ها، نور ها، احساس حرکت و فعالیت نوعی انرژی در بدن و همچنین از طریق گرم شدن، درد گرفتن، تیرکشیدن، ضربان زدن، تشنج و غیره، اعضای معیوب و تنش دار بدن او مشخص شده و به اصطلاح اسكن و با حذف علائم، روند درمان آغاز می‌‌شود.
منظور از کاوش (اسکن)، زیر ذره بین قرار گرفتن وجود بیمار است، که در این صورت سابقه بیماری گذشته و فعلی بیمار آشکار شده، با به جریان افتادن پرونده بیماری ها، بیرون ریزی آغاز می شود. این پرونده ها ممکن است مربوط به جسم، روان، ذهن و سایر بخش های وجودی بیمار باشد که باید با صبر و حوصله اجازه داده شود تا بیرون ریزی‌ها خاتمه یابد و درمان اساسی رخ دهد.

نکته ی مهم: بیرون ریزی، رو آمدن سابقه بیماری ها و بیرون ریختن آنهاست. سابقه بیماری ها ممکن است حتی متعلق به دوران جنینی، طفولیت، بیماری های کنونی آشکار و یا نهان فرد باشد. و همچنین ترس های نهفته، گره ها و تنش های روانی، نابسامانی های ذهنی و…
اسکن به صورتی همه جانبه روی جسم، روان و ذهن فرد انجام می‌‌شود. در اسکن، گاه علائمی بروز می‌‌‌کند که آمادگی های بدن را برای ابتلا به بیماری هایی نشان می‌‌‌دهد که احتمالاً در آینده بروز خواهند کرد.
برای مثال، بروز لرزش شاید نشانگر آمادگی فرد برای ابتلا به پارکینسون باشد و یا درد در ناحیه قلب و یا ضربان غیر عادی که فرد در این مورد سابقه ای نداشته، بیانگر وجود مشکلاتی در ناحیه قلب است که به دنبال اسکن رفع می‌شود.
در این شیوه نگرش، برای درمان انسان به همه اجزای وجودی او توجه می‌‌‌شود و کل وجود بیمار به طور هم زمان در ارتباط با شبکه شعور کیهانی قرار می‌‌گیرد تا با صلاحدید هوشمندی، نسبت به رفع اختلال در اجزای مختلف، کارهای لازم توسط شبکه صورت گرفته و فرد مراحل درمان را طی کند. نام فرادرمانی از آنجا بر روی این شاخه گذاشته شده که از دیدگاهی به نام «فراکل نگری» ناشی شده است.
این مکتب درمانی، برای درمان همه انواع بیماری ها می‌تواند مؤثر باشد و درمانگر اجازه ندارد که نوعی از بیماری ها را غیرقابل علاج بداند، زیرا درمان توسط «شبکه» صورت می‌‌‌گیرد و نه فرادرمانگر؛ لذا برای شعور و هوشمندی کیهانی هر نوع اصلاح و رفع هر اختلالی در بدن به آسانی امکان پذیر است.

شبکه شعور کیهانی، مجموعه هوش، خرد و یا شعور حاکم بر جهان هستی است که به آن آگاهی نیز گفته می‌‌شود و یکی از سه عنصر موجود در جهان هستی است.

سه عنصر فوق عبارت است از: ماده، انرژی و آگاهی.

نظر به این که آگاهی نه ماده است و نه انرژی؛ بنابراین بعد زمان و مکان نیز بر آن حاکم نبوده و درمان به کمک این شبکه از راه دور و نزدیک امکان پذیر است.
همچنین آگاهی، فاقد کمیت بوده و قابل اندازه گیری نیست، همان گونه که ذکر شد، فقط با ایجاد انگیزش هایی در بدن بیمار، نقطه اثر آن آشکار می‌‌شود. بنابراین درمانگر نمی‌‌‌تواند از بابت قدرت آن، چیزی را به خود نسبت دهد.
سن، جنسیت، میزان تحصیلات، مطالعات، معلومات، تعالیم و تجارب عرفانی و فکری مختلف، استعداد و لیاقت های فردی و… همچنین نحوه و نوع تغذیه، ورزش، ریاضت و… هیچ گونه تأثیری در کار با شبکه ی شعور کیهانی ندارند، زیرا این اتصال و برخورداری از مدد آن، فیض و رحمت عام الهی بوده که بدون استثنا شامل حال همگان است.

بیا که دوش به مستی، ســــروش عالم غیب
نوید داد کـه عام اســـت، فیــض رحــمت او
«حافظ»

در این مکتب فرد از تمام توانایی ها و قابلیت های فردی کاملاً خلع سلاح شده و بدون داشتن هر گونه وسیله و روشی که بتواند آن را به خود نسبت دهد، با تفویض اتصال و لایه محافظ، اقدام به درمانگری می‌کند و در این راستا، برای درمان و درمانگری از هیچ نوع تمركز، تصور و تخیل، ذکر و مانترا، ترسیم سمبل، نماد و طلسم، تلقین و روش‌های خود هیپنوتیزم و… استفاده نمی‌‌‌شود.
در این بینش، اعتقاد بر این است که انسان در این رابطه می‌تواند از توانمندی های معنوی بسیار زیادی برخوردار باشد که توان درمانگری یکی از آنهاست. از این اتصال می‌توان در شناخت گنج های درونی بهره برداری نمود، و به روشن بینی رسید که به معنای روشن دیدن و اشراق است و رسیدن به درک و فهم روشن از جهان هستی. همچنین زمینه ارتقاء روح فردی و روح جمعی جامعه فراهم می‌‌شود که این خود میتواند باعث اعتلای انسان شده و از درد و رنج او بکاهد؛ زیرا درد و بیماری شایسته انسان، همان اشرف مخلوقاتی که خداوند برای خلق او به خود تبریک گفت، نیست و تلاش برای رهایی از درد، رنج، خفت و خواری، نه تنها کارمایی (عکس العمل منفی) برای او به وجود نمی‌‌آورد، بلکه مهار آن، جزیی از رسالت انسان نیز هست؛ به خصوص این که علت برخی از دردها و بیماری ها تنها ناشی از نحوه زندگی، طرز فکر و بینش های غلط و از همه مهم تر دور افتادن انسان از رحمانیت الهی است.
هوشمندی نه قابل سنجش است و نه قابل رؤیت؛ بنابراین ما فقط می‌‌توانیم اثرات آن را در بدن متوجه شده و گزارش دهیم.
فرد در حالت اتصال، فقط شاهد و ناظر بوده تا مشاهده کند که هوشمندی بر روی وجود او چه کاری انجام می‌‌‌دهد و در این صورت هیچ گونه مداخله ای در انجام کار اسکن نمی‌‌‌کند. برای مثال کسی که زخم معده دارد، توجه خود را فقط به معده خود معطوف نمی‌‌‌کند زیرا ممکن است که بیماری او روان تنی باشد و صلاحدید شعور و هوشمندی این باشد که از روان فرد، اسکن را شروع کند پس نباید اعمال نظر و مداخله کرده و حواس خود را فقط به درد و عضو دردمند معطوف کرد. از این رهگذر اتفاق خوبی می‌‌افتد که آن را «حذف من» می‌‌‌نامیم که در طی آن فرد موفق می‌‌‌شود تا خود را کنار گذارده و از مظاهر «من و منیت» فاصله بگیرد و این موضوع تمرینی مقدماتی می‌‌‌شود برای حذف من، زیرا ما عادت نکرده ایم که در کار ها مداخله نکنیم و فقط ناظر باشیم. برای اطمینان از بهره برداری کامل از هوشمندی و این که تنها این هوشمندی است که کار ها را انجام می‌‌‌دهد، همه تخصص های فردی، تکنیک ها و غیره را کنار گذارده و فقط «ناظر و شاهد» انجام امور مربوط به فرادرمانی می‌‌‌شویم.

فراکل نگری
فراکل نگری نگرشی است به انسان که بسیار کل نگر بوده و دیدگاهی کاملاً عرفانی است که در آن انسان به وسعت جهان هستی دیده می‌‌‌شود، نه فقط مشتی گوشت و پوست و استخوان.

جهان انسان شـد و انســان جهـانـی
از ایـــــن پاکیــزه تـــر نـبـود بـیـــانـی
«شیخ محمود شبستری»

و یا:

پس به صورت، عـالـم اصغـر تـویی
پس به معنی، عـالـم اكبر تـویـی
«مولانا»

در این دیدگاه، انسان متشکل است از کالبد های مختلف مانند: کالبد فیزیکی، کالبد روانی، کالبد ذهنی، کالبد اختری و کالبد های دیگر و نیز مبدل های انرژی گوناگون که به اصطلاح به آنها «چاکرا» گفته می‌‌‌شود و نیز کانال های انرژی مختلف، از جمله کانال های محدود و مسدود چهارده گانه در بدن که در طب سوزنی مطرح است، همچنین حوزه های مختلف انرژی در اطراف بدن مانند: حوزه پولاریتی، حوزه بیوپلاسما و نیز اجزایی مانند شعور سلولی، فرکانس مولکولی و بی نهایت اجزای ناشناخته دیگر.
در بینش فراکل نگری، هر سلولی در رابطه با سایر سلول ها مورد بررسی قرار می‌‌‌گیرد؛ جسم، روان، ذهن و سایر کالبد های وجودی انسان با یکدیگر در ارتباط است و نشان می‌‌‌دهد که صدمه دیدن هر یک از این اجزاء، باعث لطمه دیدن سایر بخش ها نیز خواهد شد.
با داشتن چنین تصویری از انسان، تشخیص بیماری و بخش معیوب وجود او کاری تقریباً غیر ممکن است. درمان تا کنون به این شکل بوده است که هر مکتب و شیوه فکری فقط از یک زاویه خاص به انسان نگاه کرده و از آن زاویه، نقایص را مورد شناسایی قرار داده و به دنبال آن بیماری و درمان را تعریف کرده است. برای مثال، «طب رایج» انسان را مانند یک ماشین دانسته و فقط به کالبد فیزیکی انسان، گوشت، پوست و استخوان توجه دارد؛ «هومیوپاتی» فقط به شعور سلولی می پردازد؛ «پولاریتی درمانی» حوزه پولاریتی و «سایمتیک تراپی» فرکانس مولکولی را مد نظر قرار داده است و نگرش های دیگر که هر یک از زاویه ای خاص به انسان نگاه کرده، تعریفی یک بعدی از او ارائه کرده و انسان را فقط از یک جهت مورد بررسی قرار داده‌اند. از این رو داستان انسان، مانند ماجرای فیلی در تاریکی جناب مولانا است که در آن نقل می‌شود، عده ای در تاریکی فیلی را لمس کردند؛ کسی که پای فیل را گرفت، گفت فیل یک ستون است و آن کس که بر پشت فیل دست کشید، گفت فیل یک تخت است و فردی که گوشش را گرفت، گفت فیل یک بادبزن است و تا آخر.
ماجرای انسان نیز بدین گونه است؛ کسی که گوشت، پوست و استخوان را شناخته است، بیماری را فقط نتیجه عملکرد بد این بخش ها می‌‌‌داند و کسی که شعور سلولی را می‌‌‌شناسد، می‌‌‌پندارد بیماری زمانی حادث می‌‌‌شود که شعور سلول مختل شود، کسی که با چاکرا سر و کار دارد، می‌‌‌گوید بیماری زمانی رخ می دهد که تعادل چاکرا ها به هم خورده باشد و کسی که بر طب سوزنی واقف است، این گونه نظر می‌‌‌دهد که بیماری زمانی پیش می‌آید که تعادل انرژی در هریک از کانال های چهارده گانه برهم خورده و یا مسدود شده باشد و یا بیماری در سایمتیک تراپی، برهم خوردن فرکانس مولکولی بدن، تعریف می‌‌‌شود. پولاریتی درمانگرها نیز بیماری را نتیجه برهم خوردن حوزه پولاریتی بدن می‌‌‌دانند و آنها که هاله را مد نظر قرار داده‌اند، بیماری را در این رابطه می‌‌‌بینند و فقط در جهت اصلاح هاله ها برمی‌‌‌آیند و….
اما تعریف جامع و کامل بیماری چیست و چه تعریف کلی می‌توان برای آن ارائه داد؟
مطابق نظریه فراکل نگری، تعریف بیماری عبارت است از:

وجود هرگونه اختلال، انسداد، صدمه و عدم تعادل در هر یک از بی نهایت اجزای تشکیل دهنده وجود انسان.

در صورتی که بخواهیم تعریف فراکل نگری را از بیماری قبول کرده و به کار ببریم، تشخیص بیماری توسط انسان کاری محال و غیر ممکن است. یکی از دلایل تعدد شاخه های درمان نیز به همین دلیل است که قابلیت اجرایی توسط درمانگر را پیدا کند.
برای این منظور تا حد امکان یک شاخه را به شاخه های متعدد و تخصصی تری تقسیم می‌کنند تا تشخیص، آسان تر و دقیق تر صورت بگیرد؛ ولی با این همه، بسیاری از تشخیص ها غلط است.
در فرادرمانی، درمان بیمار با توجه به تعریفی که در فراکل نگری از بیماری ارائه شد، دنبال می‌‌‌شود. تشخیص نوع بیماری و بهبود آن، بر خلاف همه رشته ها که توسط فرد انجام می‌‌‌گیرد و درمانگر در انجام آن نقش تعیین کننده ای بازی می‌‌‌کند، مستقل از وجود عوامل انسانی انجام می‌‌‌شود و در آن هوشمندی عظیمی که کار کاوش (اسکن) بدن و تشخیص اجزای معیوب و رفع آنها را به عهده دارد، نقش اصلی را ایفا می‌‌‌کند. در واقع، اسکن عبارت است از زیر ذره بین گذاشتن همه وجود انسان و همان طور که تعریف شد، انسان شامل بی نهایت اجزای مختلف است و این کار جز به کمک یک هوشمندی عظیم و مافوق هوش و تخصص و علم انسان امکان پذیر نیست.

فرادرمانگر به دو دلیل از کلیه توان های فردی خلع سلاح می‌‌شود:
۱) در جهت اثبات هوشمندی مورد بحث، به طوری که پس از انجام درمان مطمئن باشد که به جز شعور الهی هیچ پدیده دیگری در انجام درمان نقشی نداشته است و پس از ایمان و یقین پیدا کردن نسبت به آن، به صاحب این هوشمندی که خداوند است پی برده و با این ترتیب به خداشناسی عملی نایل شود. زیرا:

روشن بنگر که آفتاب اســــــت
آن نور که خـــوانیش به مهتاب
«شاه نعمت الله ولی»

مستیم و خراب، در خـــــرابات
این مست خوش خراب، دریاب
آینه به نـــور اوســـت روشـــن
مـــــه بنــــگر و آفتــاب دریاب
«شاه نعمت الله ولی»

۲) تسلیم شدن و خود را سپردن و دست برداشتن از تلاش و تقلا در موارد معنوی و آسمانی، در حلقه های رحمانیت.

به سعی خود نتوان برد، پی به گوهر مقصود
خیــال بـاشـــد کـایـن کـــار، بی حـواله برآید
«حافظ»

در ضمن برای انجام فرادرمانی نیازی به نیت کردن نیست.

جام جهان نما است ضـمیر منیر دوست
اظهار احتیاج خود آنجا، چه حاجت است
«حافظ»

پس فرادرمانی ضمن فراهم کردن امکان درمان، ما را به خداشناسی عملی نیز رهنمون می‌‌‌شود و به عنوان وسیله مؤثری در این رابطه به کار می‌‌‌آید. در اینجا با توجه به این که، فرادرمانی از طریق اتصال به شبکه شعور کیهانی صورت می‌‌‌گیرد، این شبکه را مورد بررسی بیشتری قرار می‌‌‌دهیم.
شبکه شعور کیهانی، هوشمندی حاکم بر جهان هستی مادی است. در عرفان کیهانی (حلقه).


همان‌گونه که مشاهده می‌‌‌شود، حلقه های اتصال زیادی به شبکه شعور کیهانی وجود دارد که حلقه فرادرمانی فقط یکی از آنهاست. هر یک از حلقه های شبکه شعور کیهانی، تسهیلات خاصی را در اختیار انسان قرار می‌‌‌دهد که در عرفان کیهانی (حلقه) به کمک این حلقه‌ها می‌توان مسیر خودشناسی را طی کرد.

انسان، بیماری و تحول
مبارزه با بیماری، یکی از مهم ترین مبارزه های انسان در طول حیات او روی کره خاکی بوده و رویای پیروزی بر آن، یکی از بزرگترین آرزو هایش را شکل داده است. انسان پیوسته در این اندیشه بوده که اگر بیماری وجود نداشت، می‌‌‌توانست طعم خوشبختی را چشیده و دمی را به آسایش بگذراند.
اما به راستی اگر انسان با مشکل بیماری دست به گریبان نبود، آیا می‌‌‌توانست به سعادت، خوشبختی و آرامش برسد؟
بدون شک جواب ما به این سؤال مهم منفی است؛ چرا که با اندکی دقت نظر می‌توان به این مسئله پی برد، عاملی که مانع رسیدن انسان به سعادت، خوشبختی و آرامش است، بیماری نیست بلکه وجود خود اوست که هم چون زهری علیه خویشتن همواره به کار رفته و آسایش و آرامش او را به باد داده است.

از بدی ها آنچه گویم، هســــــت قصدم خویشتن
زان که زهری من ندیدم در جهان، چــون خویشتن
دشمن جانم منــــم، افغان من هــم از خود است
کز خودی خود، بخواهــم همچــــو هیزم، سوختن
«مولانا»

و یا به قول حافظ:

حجـــاب راه تــویی حافظ، از میــان بــرخیز
خوشا کسی که در ایــن راه، بی حجــاب رود

بنابراین، دشمن اصلی و حجاب خوشبختی انسان، وجود خود اوست؛ و با حذف و از بین رفتن بیماری، مشکلات او نه تنها حل نشده، بلکه امکان افزایش آن نیز می‌‌‌رفت زیرا بیماری خود عامل مؤثری برای جلوگیری از بلند پروازی ها و سرکشی های انسان بوده است؛ همان جاه طلبی هایی که انسان خود شیفته را به ورطه نابودی و فلاکت کشانید.

گر سـر فـرعـون را، درد بــــدی و بلا
لاف خدایی کجا، در دهدی آن عنود
«مولوی»

در این صورت به خوبی می‌‌‌توانیم بفهمیم که درمان بیماری ها راه نجات و رهایی انسان سرگشته نیست و او به چیزی فراتر از درمان نیاز دارد؛ عاملی که بتواند باعث تحول او شده و او را از دست خویشتن نجات دهد، تحولی مثبت به سوی کمال؛ و بدون چنین تحولی، انسان همواره در فلاکت به سر خواهد برد.
در راستای تحقق چنین آرمانی، ما با نگرشی نو به انسان و مشکلات او نگاه می‌‌‌کنیم و هر راه حلی را در جهت تحول او مورد بررسی و پی گیری قرار داده و درمی‌‌‌یابیم که خارج از این دیدگاه، راه حل ها تأثیر چندانی در ایجاد تحولی مثبت نخواهند داشت. بنابراین، درمان از دید این مکتب، فقط وسیله ای است برای ایجاد تحول در بیمار و درمانگر.
مكتب عرفانی «فرادرمانی» به عنوان راهی در جهت رسیدن به اهداف متعالی است تا ضمن تحقق بخشیدن به امر درمان، زمینه ایجاد تحول فکری و بینشی را برای انسان فراهم کند. شیوه ای که در ضمن درمان بیمار، توجه او را به یک مبدأ هوشمند و یک شعور لایزال جلب کرده تا این عمل، زمینه ساز ایجاد تحولی تعالی بخش شود و مشکل انسان، عدم آشنایی عملی با چنین منبعی بوده است.
فرادرمانی می‌‌تواند چنین روندی را برای بیمار فراهم کند تا با مشاهده روند هوشمندانه درمان خود که بدون دخالت هیچ گونه عامل مادی و یا کاری که منتسب و مربوط به مهارت ها و علم و دانش انسان باشد؛ او بتواند ناخودآگاه در مقابل قدرتی عظیم قرار گرفته و به درک این منبع هوشمند برسد و به دنبال آن تغییرات بینشی لازم و تحولات بعدی به وجود بیاید.

بنابراین در این مکتب، توجه به این موضوع بسیار حائز اهمیت است که، اصالت این نگرش حفظ شده و فرد را فقط در ارتباط با شعور کیهانی قرار دهد و از دخالت هم زمان شیوه های جانبی درمان، مانند گیاه درمانی، حجامت، ماساژ درمانی، هومیوپاتی و… هر روش غیر متعارف درمانی دیگر که ذهن بیمار را از شعور الهی منحرف کند، خودداری کرده تا برای بیمار ایجاد سر در گمی نکند و همچنین باعث نشود که روند و شیوه های تفکری بیمار، بدون هیچ گونه تغییری ادامه یابد. این عمل، جلال و عظمت شبکه شعور کیهانی را مخدوش کرده و بیمار را از دسترسی به آگاهی ناب و رهایی بخش محروم می‌‌‌کند و فرادرمانگر خود نیز دچار آشفتگی ها و به هم ریختگی هایی خواهد شد.

ساقی بیا، که هاتف غیبم به مـژده گفت
با درد صبـر کن، کـه دوا می‌فـرسـتـــمت
«حافظ»

زمانی که اتصال به شبکه شعور کیهانی برقرار باشد، تجویز های انسانی میل به خود نمایی و ایجاد اختلالی، بیش نیست.

«محمد علی طاهری»
(آذر ۱۳۸۸)