به نام خدا

برای داشتن نگاهی کارشناسانه و واقع‌بینانه نسبت به «جریان عهد آخر» و «منجی موعود» بررسی موضوع ظهور به صورتی مرتبط با طرح کلی خلقت و نه به صورت یک واقعه مجزا و منفک ضروری به نظر می‌رسد، زیرا تنها در این صورت است که وقایع مشهور زمان آخر، عینی، قابل لمس، هدفمند و مسئولیت‌آور خواهد بود.

آنچه ارزش طرح خلقت بشر را (که در حرکتی از ظلمت به سمت نور و از کمال بالقوه به کمال بالفعل تا رسیدن به مقام خلیفه اللهی به نتیجه می‌رسد)، به اثبات می‌رساند، هدفمند بودن آن و در عین حال، تعیین‌کننده بودن نقش اختیار، انتخاب و توانمندی خود بشر در به نتیجه رسیدن این طرح عظیم و هدفمند است.

در بدو خلقت آدم، آنگاه که ملائک، در وضعیت فرامکان و فرازمان خود، عرصه وجود این مخلوق جدید رامشاهده کردند، در محاوره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای تمثیلی به خداوند اظهار داشتند: «آیا می‌خواهی کسی را بیافرینی که خون بریزد و فساد کند؟ ما که خود برای تسبیح و تقدیس تو وجود داریم!» و خداوند فرمود: «من چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید.»

پیامی که در این بیان رمزگونه وجود دارد، این است که خلقت این موجود جدید، فقط برای تسبیح و تقدیس خالق نیست و خداوند از خلقت اوهدف والاتری را در نظر دارد. کل هستی از یک اتم، یک الکترون و حتی کوچک‌تر از آن تا عظیم‌ترین کهکشان‌ها برای همیشه به فرمان خداوند در حرکت است و هیچ یک از اجزای آن حتی یک لحظه تخطی نمی‌کنند و از وظیفه خود سر باز نمی‌زنند. اما هدف از آفرینش، تنها تقدیس و تسبیح آن‌‌‌‌‌‌ها نیست. همه هستی به نوعی، طفیل وجود انسان است و برای انسان مأموریت دیگری در نظر گرفته شده است.

گویا خداوند به ملائک می‌گوید من می‌خواهم موجودی خلق کنم که ظرفیت درک شعور عشق را دارا باشد و محل تجلی تام و تمام رحمانیت من شده، با دارا بودن توان تبدیل کمال بالقوه به کمال بالفعل، تعالی را معنا بخشد و جانشین من در زمین گردد؛ وظیفه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای که سایر خلایق، به دلیل عدم درک شعور عشق از به انجام رساندن آن ناتوانند.

باید به این نکته توجه داشت که لازم است این طرح توسط خود انسان در زمین به نتیجه برسد؛ چرا که اگر غیر از این باشد، یعنی اگر به فرض، خود بشر نتواند این طرح عظیم را به نتیجه برساند، نقشه الهی محکوم به شکست است؛ چرا که در این صورت‌گوئی برای جمع شدن غائله ایجاد شده، وجود عامل جبران ضرورت دارد و در این صورت ملائک می‌توانند مدعی شوند که پیش‌بینی آن‌‌‌‌‌‌ها درباره بیهوده بودن خلقت آدم صحیح بوده است؛ چرا که این مخلوق جدید نتوانسته است طرح طراح را به نتیجه برساند و این به آن معنا است که خداوند در خلقت انسان مرتکب کاری عبث و بیهوده شده است. در حالی که محال است خالق کار عبثی انجام دهد. پس بشر باید بتواند با تکیه بر توانمندی‌هایی که او در وجودش گذاشته است، برای به نتیجه رساندن طرح الهی قدم بردارد و از همین رهگذر، به درک و آگاهی رسیدن جمعی بشر و رهبریت «انسان کامل» موضوعیت می‌یابد.

امروز بشر با پشت سر گذاشتن دوران نطفگی، جنینی ، طفولیت و جوانی، در حال گذراندن دوران میانسالی است. پس از آن، با ورود بشر به دوره کهنسالی، در عرصه هستی مسائل جدیدی قابل طرح می‌شود. بشر مانند کسی که با نزدیک شدن به اواخر عمر، خودش را مهیای استفاده از آخرین فرصت‌هایش می‌کند‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، در فرصت باقی مانده، هر روز بیشتر به لزوم جمع‌آوری مناسب داشته‌هایش پی می‌برد و چون می‌خواهد آخرین دستاوردهایش را از روی زمین برداشت کند، به معلم ویژه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای نیاز می‌یابد. جامعه بشری در هر مقطعی از زندگی خود به سطح خاصی از دانستگی و تعلیم و تعلم مرتبط با آن نیاز پیدا می‌کند‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ و در واقع، هدایت بشر در هر مرحله‌ای، به نحوه خاصی از مدیریت نیازمند است که باید متناسب با موقعیت خاص همان بازه زمانی باشد.

از این نظر، عصر کنونی بارزترین، شاخص‌ترین و سرنوشت سازترین اعصار است. زیرا وقت آن است که بشر پایان‌نامه نهایی خود را به هستی تحویل دهد. پس نیازمند یک معلم زبده و یک استاد اعظم است و اینچنین است که موضوع «عهد آخر بشر» و لزوم وجود «منجی موعود» در این عهد سرنوشت ساز مطرح می‌شود.

لزوم آمادگی برای ظهور «موعود عهد آخر» عام است و همه باید به سطحی از آگاهی برسند که بتوانند به درکِ این منجی که معلم بالاترین مقطع درسی بشر است، نائل شوند و او را بفهمند؛ زیرا بدون آن که مخاطبین آن استاد در سطح مناسبی از آگاهی مقدماتی لازم برای درک مطالب باشند، تعلیم پس از ظهور او کارساز نیست و در این صورت، نه تنها وجود استاد مشکلی را حل نمی‌کند‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌؛ بلکه بدتر از آن باعث اتلاف وقت استاد و سردرگمی دیگران می‌شود. بنابراین ایجاد زمینه و حضور استاد لازم و ملزوم یکدیگر هستند. معلم عهد آخر در این عصر، معرفتی به بشر عرضه می‌کند‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ که تا به آن زمان به وضوح عرضه نشده است و یا به عبارت بهتر، کشف رمز نشده است. او می‌آید و قرآن و سایر کتب آسمانی را کشف رمز می‌کند‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. او می‌آید و رموز و اسرار آسمان‌ها و زمین را به عنوان امانت الهی برای بشر به ارمغان می‌آورد و آن را فقط در شرایطی به بشر تحویل می‌دهد که استحقاقش را داشته، و خواستارش باشد.

زیرا همان‌طور که برای تدریس یک استاد دانشگاه در مقاطع عالی تحصیلی، زمینه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای لازم است و باید دانشجویی باشد که بتواند مطالب او را فرا گیرد، برای برخورداری از علم و معرفت منجی موعود نیز اشتیاق و آمادگی معرفتی ضرورت دارد. رمزگشائی بخش‌هایی از رموز هستی مستلزم وجود یک استاد اعظم است و از عهده هر کسی برنمی‌آید. نکات کوری برای بشر وجود دارد که فقط او می‌تواند ابهام آنها را برطرف کند. امام عصر، به عنوان والاترین معلم تاریخ بشریت، در دوره کهنسالی بشر می‌آید تا نکات اساسی هستی‌ شناسی را در اختیار گذارد و بشر را به نتایج تعیین کننده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای برساند. اما در عصری به ظهور می‌رسد که عدّه قابل توجهی تشنه دانستنِ باشند.

بشر در طول تاریخ به دنبال بصیرت بوده، به آگاهی‌هایی دست یافته است که در عصر ظهور جنبه عملی و کاربردی پیدا کرده، از حرف و سخن خارج می‌شود. تا کنون نه تنها این آگاهی‌‌‌‌‌‌ها درسطح کلان به کار نرفته است، بلکه بسیاری از آن‌‌‌‌‌‌ها وارونه برداشت شده است. با آنکه بشر امروز در آستانه‌‌‌‌ی ورود به مرحله‌‌‌‌ی کهنسالی است، در ابتدای درک شعور الهی بوده، ارتباط ملموس با روح القدس که همیشه برای افراد خاص وجود داشته است، هنوز به تمامی در سطح عام نیامده است.

کارکرد چنین ارتباطی، عرضه عملی دانش‌‌‌‌‌‌‌های باطنی در سطح عام است که به بهترین وجهی انسان را به سوی کمال سوق می‌دهد. همه در صحنه انتخاب قرار دارند و انتخاب جمعی بشر است که موجب به نتیجه رسیدن طرح الهی می‌شود. یعنی اکثر افراد آن را انتخاب کرده، به آن تمایل نشان می‌دهند.

اگر قرار بود که کسی فقط با زور شمشیر به مشکلات بشر خاتمه دهد، برای خدا کاری نداشت که بسیار زودتر از این زمین را تکانی دهد تا همه از ترس ایمان آورند و قائله خاتمه یابد. چنین نقشه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای نشأت گرفته از یک هوشمندی عظیم نیست. به طور حتمی باید نقشه عظیم‌تری در کار باشد که بتواند هنر انسان را به نمایش گذارد. معرفی نادرست رویداد بزرگ عهد آخر، ترفندی است که با ایجاد این تلقی که خداوند با زور شمشیر یک برگزیده، صلح جهانی را برقرار خواهد کرد، باعث تضاد انسان با پروردگار شده، به دلیل عدم فهم طرح الهی، رواج یافته است.

با به نتیجه رسیدن طرح کمال بشر در عهد آخر که در گرو درک عشق و کاربرد عملی آن است، بخش‌‌‌‌‌‌‌های دیگری از طرح عظیم الهی که فلسفه خلقت انسان را پوشش می‌دهد و یکی از مهم‌ترین آنها معرفی عوامل مثبت و منفی در طرح جهان دو قطبی است، آشکار خواهد شد.

بشر همواره بین دو شبکه مثبت و منفی (هوشمندی الهی و شیطانی) قرار داشته و دارد و در عهد آخر بزرگترین رویاروئی آشکار کاربران آن دو روی خواهد داد. در این زمان، قدرت و کمال که به ترتیب، دستاورد برخورداری از شبکه منفی و شبکه مثبت است، دو هماورد همتراز محسوب می‌شوند که غلبه هر یک بر دیگری با انتخاب بشر اتفاق می‌افتد و سرانجام با یک انتخاب درست، حق بر باطل پیروزی یافته، کشف رموز دیگر به رهبریت منجی عهد آخر امکان‌پذیر می‌شود.

در حقیقت، با تفکیک دو گروهی که کاربران هوشمندی مثبت و منفی هستند، داشتن رهبر برای هر یک ضرورت می‌یابد و به این ترتیب، مدیریت جریان مثبت را منجی موعود و مدیریت جریان منفی را دجال به عهده می‌گیرد؛ اما در نهایت، انسان نشان خواهد داد که بخش مثبت بر بخش منفی برتری دارد و به این ترتیب، حرکت در مسیر کمال به بهترین وجه ادامه خواهد یافت.

ظهور یک امر زمینی است. به این معنا که امام عصر و دجال هر دو انسان هستند. بنابراین واقعه آخر یک پدیده زمینی و متعلق به همه بشریت بوده، افتخارآفرینی آن از ناحیه امام عصر (ع) و سرافکندگی آن از جانب دجال است. اما هیچ‌گاه غلبه خیر بر شر منجر به نابودی یا تسلیم ابلیس، به عنوان عامل شر نخواهد شد.

ابلیس که نقش ایجاد تضاد در جهان دوقطبی را به عهده دارد، در کل مسیر «انا لله و انا الیه راجعون» در مقابل هیچ عاملی سر تعظیم فرود نخواهد آورد و تضاد تا پایان چرخه جهان دو قطبی هرگز برچیده نخواهد شد. آنچه در عصر ظهور رخ می‌دهد، تسلط بر شیطان در اثر دست یافتن به آگاهی است و صلح جهانی ناشی از معرفتی است که با هدایت امام عصر افزایش می‌یابد.

«محمدعلی طاهری»