اگر «معرفت» را به معنی «شناخت» در نظر بگیریم، انواع مختلفی دارد.

برای مثال، هر چیزی که با حواس پنجگانه خود در می‌یابیم، «شناخت حسی» است و هر چیزی که با تجزیه و تحلیل، استدلال و هر فرایند عقلی دیگری به دست می‌آوریم، «شناخت عقلی» خوانده می‌شود. اما نوع دیگری از شناخت نیز وجود دارد که بالاتر از شناخت عقلی است. در این مطلب به‌طور خاص، منظور از «معرفت» چنین شناختی است که انسان را به کشف باطن هستی و چرایی خلقت می‌رساند و وی را با معبود آشناتر و به او نزدیکتر می‌کند.
بنابراین، خود کسب «معرفت» هدف اصلی انسان نیست؛ اما وسیله‌ای است که او را به این هدف با ارزش می‌رساند. حال، اگر بخواهیم به دنبال «معرفت» باشیم و به دیگران هم از آن نصیبی برسانیم، به سراغ «عرفان» رفته‌ایم. زیرا می‌توان راهی را که برای دستیابی به معرفت طی می‌شود، «عرفان عملی» و نتایج قابل گزارش آن را «عرفان نظری» نامید.
با این حال، به‌طور کلی کسانی که در دیدگاه‌های مختلف، اهل عرفان نامیده می‌شوند، در یکی از این چهار گروه قرار دارند:

۱- خود محور – خود محور: کسانی که هدف آنها نزدیکی به خدا نبوده، همه توجه‌شان به منافع شخصی خویش است. این افراد با تکیه بر تلاش و توانایی خود سعی می‌کنند به آن هدف نزدیک شوند؛ مانند کسانی که برای رسیدن به آرامش خود از ابزارهای فردی مانند تمرکز، تخیل و… استفاده می‌کنند.
۲- خود محور – خدا محور: کسانی که هدف اصلی آنها در زندگی دستیابی به منافعی شخصی از قبیل شادی و آرامش است (نه هدف نزدیکی به خدا)؛ اما برای رسیدن به این هدف، از خدا کمک می‌طلبند.
۳- خدا محور – خود محور: کسانی که هدفشان قرب و نزدیکی به خداوند است؛ اما در راه این هدف، متکی به تلاش و توانایی فردی هستند.
۴- خدا محور – خدا محور: کسانی که هدف آنها قرب و نزدیکی به خداوند است و نزدیکی به او را بدون کمک او ممکن نمی‌دانند. حال، منظور از «معرفت»، ادراک به دست آمده در این مسیر عرفانی است.

با توجه به این که برخورداری از عرفان در دو شکل متضاد عرفان کمال و عرفان قدرت امکان‌پذیر است، می‌توان گفت که در مسیر عرفان، امکان مواجه شدن با هریک از تجارب کمالی و قدرتی وجود دارد. اما «معرفت» در معنایی که به آن اشاره شد، از دستاوردهای وادی کمال است.
بدون معرفت، انسان در رنج غربت و تنهایی و سرگردانی خواهد بود؛ اما با بهره‌مندی از آن، آسمان زندگی خود را با نور الهی روشن خواهد یافت؛ هر لحظه زندگی را در آغوش پر مهر خداوند رحمان و رحیم سپری خواهد کرد و با حرکت به سوی کمال، نقش خود را در هستی به خوبی ایفا خواهد نمود.
این «معرفت» چشیدنی است؛ نه شنیدنی. بنابراین، باید برخاست و به دیار عرفان سفر کرد تا بتوان آن را چشید.

پشت دریاها شهری است
که در آن پنجره‌ها رو به تجلی باز است.
بامها جای کبوترهایی است که به فواره هوش بشری می‌نگرند.
دست هر کودک ده ساله شهر شاخه معرفتی است.
مردم شهر به یک چینه چنان می‌نگرند
که به یک شعله به یک خواب لطیف.
خاک، موسیقی احساس تو را می‌شنود
و صدای پر مرغان اساطیر می‌آید در باد.
پشت دریا شهری است
که در آن، وسعت خورشید به اندازه چشمان سحرخیزان است.
«سهراب سپهری»

اهمیت عرفان
یافته‌های انسان از طریق تجربه، تفکر و تعقل، الهام و اشراق (روشن‌‌ شدگی) حاصل می‌شود. او درباره پدیده‌های مختلف هستی تفکر می‌کند و در مورد آنها به نتایجی می‌رسد که می‌تواند درست یا نادرست باشد. برای مثال، بخشی از یافته‌های انسان در این خصوص، فلسفه و نظرات فلسفی است که حداقل، تضاد برخی از آنها نشان می‌دهد که همگی نمی‌تواند صحیح باشد.
از طرفی می‌توان گفت که پایه‌ همه علوم، الهامات است. «الهام» همان جرقه‌ ذهن انسان است که با تفکر یا تخیل به دست نمی‌آید و ناشی از اطلاعات قبلی او نیز نیست؛ اما وی را با دانسته‌ای جدید مواجه می‌کند. یعنی خصوصیت مشترک همه جرقه‌های ذهنی (دریافت آگاهی) که می‌تواند در کسری از ثانیه رخ دهد و انواع مختلفی دارد، این است که فرد در اثر رویارویی با هر کدام، به مطلبی پی می‌برد که قبل از آن، راجع به آن بی‌اطلاع و بی‌خبر بوده است.
یکی از مهم‌ترین زمینه‌های برخورداری از الهام، عرفان است. با توجه به این‌ که عرفان مبتنی بر ارتباط با خداوند بوده، به‌طور قابل توجهی امکان دریافت آگاهی (الهام) را فراهم می‌کند و به بشر عشق و معرفت می‌بخشد، نه‌ تنها با همه علوم رابطه‌ای عمیق دارد، بلکه نیاز انسان به برقراری ارتباط با پروردگار را پاسخ می‌دهد و به نحو اطمینان‌ بخشی، رشد و تعالی او را به ارمغان می‌آورد.
عرفان نقش خود را در دو بخش عملی و نظری ایفا می‌کند. به‌طور خلاصه می‌توان گفت که عرفان عملی انسان را در معرض الهام و تحولات ناشی از ارتباط با خدا قرار می‌دهد و عرفان نظری محتوای الهام را تبیین می‌کند.
اهمیت عرفان ناشی از این است که بشر، همواره به الهامات مثبتی که با سیر و سلوک عرفانی به ‌دست می‌آید، محتاج است و می‌تواند بر مبنای محتوای آن (آگاهی‌هایی که عرفان نظری را شکل می‌دهد) زندگی سالم و سرشار از عشق و معنویت را تجربه کند و در مسیر کمال گام بردارد.
البته لازم است که هر آگاهی الهام شده، از نظر الهی و یا شیطانی بودن مورد بررسی قرار بگیرد.

گـوش بر الهـام خـدایی کنید
وز ره ابلیــس جــدایــی کنید
«ملک الشعرای بهار»

برای این منظور، علاوه‌ بر ملاک‌های اولیه‌ای که عدم نقض ستاریت، عدم نقض عدالت، عدم نقض اختیار و عدم نقض کمال در آگاهی الهی است، ضرورت دارد که آگاهی‌های دریافت‌ شده، از نظر عدم تناقض با یکدیگر، با عقل و با تعالیم کتب آسمانی مورد بررسی قرار گیرد و همچنین حجت قلبی (اطمینان درونی) بر آنها وجود داشته باشد. علاوه بر این، در عصر رویارویی اندیشه، هر کسی دریافت خود را در معرض ارزیابی و تحلیل دیگران نیز قرار می‌دهد تا از این طریق، زمینه‌ رشد بشر مساعدتر و با جهل و ناآگاهی مقابله شود.
به غیر از الهاماتی که محتوای آنها به ‌صورت نظری مطرح و بررسی می‌شوند، دسته‌ دیگری از دستاوردهای عرفانی نیز هستند که در عمل مورد تحقیق و تایید قرار می‌گیرند. برای مثال، آثار کیفی عبادات قابل تجربه است و بر همین اساس امکان بررسی تحولات عرفانی مربوط به آنها وجود دارد. بنابراین، صحت بخشی از گزارشات عرفانی در عمل به اثبات می‌رسد.
مهم‌ترین آگاهی و ادراکی که شامل حال بشر می‌شود، در پاسخ به این سؤال است که خداوند در قالب اصول و قواعد دینی چه پیامی برای او داشته است. یکی از ثمرات این ادراک آن است که انگیزه‌ عبادت و پیروی از فرامین دینی تصحیح و تقویت می‌شود. زیرا کسی که از این تعالیم پیروی کند، به این درک می‌رسد که هدف از عبادت در همه‌ ادیان الهی، آشتی جزء با کل است. همه‌ ادیان توحیدی به ‌طور مستقیم و غیرمستقیم، انسان را به ارتباط با خدا (غایت کمال) دعوت و تشویق کرده‌اند. هدف از این ارتباط، «قُرب اِلَی الله» است.
در مسیر قرب و نزدیکی به «او» هر کسی می‌تواند از دیگری سبقت بگیرد. این مسیر پایانی ندارد (حدی نمی‌پذیرد) و تعداد افرادی که می‌توانند در آن گام بگذارند، نامحدود است.
ظاهر دستورات دینی زبانی ساده دارد که انسان باید اعماق آن را کشف کند. یکی از رموز توصیه‌ ادیان به عبادت این است که اگر انسان در ارتباط با «او» قرار بگیرد، به عنوان جزئی از کل (عالم تک قطبی) که با آن کل در آشتی قرار می‌گیرد، در معرض آگاهی خواهد بود:

چــــه دانـــد جـزء راه کــــل خـود را
مگـــر هـــم کـل فـرستـد رهنمـونم
بکش ای عشـــق کلی جــزء خـود را
کـه اینجـــا در کشاکــش‌ها زبـــونم
«مولانا»

بنابراین، اولا عبادت و عرفان رابطه‌ تنگاتنگی با یکدیگر دارند و ثانیا سر منشأ همه‌ آگاهی‌های کمال‌ آفرین، همان کل هوشمند است. یعنی راه برخورداری از این آگاهی‌ها، ارتباط جزء با کل است. این ارتباط، انسان را از کشاکش‌ها (تضادها) به وحدت و معرفت می‌رساند و نجات می‌بخشد. به همین دلیل، می‌توان عرفان را حرکت از کثرت (کثرت طلبی و کثرت ‌بینی) به سوی وحدت (وحدت خواهی و وحدت‌بینی) تعریف کرد. کسی که در مسیر عرفان حرکت می‌کند، به دنبال تحول ناشی از ادراکات و آگاهی‌های عرفانی، هم به وحدت درونی دست می‌یابد و هم وحدت‌ بین می‌شود. به این ترتیب، در تعامل با دیگران نیز به سوی وحدت با آنها سوق می‌یابد.
برای آشنایی بیشتر با نقش آگاهی‌های مورد نظر در حیات انسان، دانستن این مقدمه نیز لازم است که آگاهی‌های عرفانی مثبت و کمال بخش، چهار ویژگی کلی دارند که اولی و دومی خصوصیت مشترک همه‌ آگاهی‌ها (آگاهی‌های مثبت و منفی) است و مشخصات سوم و چهارم فقط به آگاهی‌های مثبت اختصاص دارد:

۱- توصیف‌‌ ناپذیری
۲- قابلیت انتقال به زندگی بعدی
۳- هماهنگی با یکدیگر (آگاهی‌های مثبت یکدیگر را نقض نمی‌کنند.)
۴- مفید بودن در زندگی بعدی

ویژگی چهارم که در اینجا ذکر شده است، اهمیت آگاهی‌های کمال‌ آفرین را مطرح می‌کند. تنها توشه‌ای که بعد از این جهان مادی، در جهت کمال کارایی دارد، «دانش کمال» است. دانش کمال، اثر ماندگار آگاهی‌های مثبت بر وجود انسان است که پایه‌ اطلاعات در زندگی بعد بوده، چیزی جز معرفت (گنجینه‌ ادراکی) نیست.
به عبارت دیگر، هیچ یک از علومی که انسان فرا می‌گیرد و توانمندی‌ها و مهارت‌هایی که کسب می‌کند، در زندگی بعدی او کارایی نخواهد داشت. تفکرات و اندیشه‌ بشری محدود به همین زندگی فعلی است و فقط چند صباحی مفید بوده، پس از آن به دست فراموشی سپرده می‌شود؛ در حالی که الهامات و اثرات و نتایج درونی آنها تاریخ انقضاء ندارند و همواره در پیمودن مراحل کمال، مفید هستند.
بر همین اساس، لازم است که هر انسانی ضمن آشنایی با مشخصات الهامات مثبت (الهی) و منفی (شیطانی)، راه مناسبی برای ورود به دنیای عرفان پیدا کند و از الهامات و تجارب مثبت (که مربوط به کمال است) بهره‌ مند شود.

عرفان و شریعت
سیر انسان در مسیر کمال دو بعد دارد که از یکدیگر جدا شدنی نیستند. این دو بعد عبارتند از:

۱- شریعت: اصول رهروی
۲- عرفان: کیفیت رهروی (ارتقای کیفی با پیروی از اصول رهروی)

به عبارت دیگر، شریعت و عرفان برای انسان، به ‌منزله‌ دو بال برای یک پرنده هستند. هیچ پرنده‌ای با یک بال قادر به پرواز نبوده، نمی‌تواند به جایی برسد. انسان نیز بدون هریک از شریعت و عرفان، دچار سرگردانی می‌شود. یکی از علل ناکامی از دین همین است که به شناخت کیفی آن‌ بی‌توجهی و یا کم‌توجهی شده است. در واقع دلیل این ناکامی، انتظار پرواز پرنده‌ای با یک بال است که قابل تحقق نیست.
به زبان ساده می‌توان گفت که ارزش اعمال و افکار را کیفیت آنها تامین می‌کند. به همین دلیل امکان جدا کردن عرفان از شریعت وجود ندارد. عرفان و شریعت در کنار هم دین نامیده می‌شوند؛ در حالی که به تصور عامه، دین فقط شریعت (حفظ و رعایت ظاهری احکام و دستورات دینی) است.
تا به امروز، عده‌ای در اثر کمیت‌ طلبی، ارتقای کیفی (عرفان) را نادیده گرفته‌اند و یا حتی با آن مخالفت کرده‌اند؛ اما هنر آن است که در عمل بتوان بین عرفان و شریعت آشتی برقرار کرد. با داشتن چنین بینشی، لازم است که ببینیم آیا در زندگی ما رشد و تعالی کیفی وجود دارد یا خیر. اگر امروز و دیروز ما از نظر کیفی یکسان باشد، به‌طور قطع، در معرفت و انگیزه ما اشکالی وجود دارد.
بسیاری از مردم تصور می‌کنند که هدف دین، وادار کردن انسان به پرستش خداوند است. آنها از این حقیقت غافلند که هدف ادیان، نشان دادن مسیر و جهت حرکت بشر به منظور نزدیکی به «او» است. در واقع، خداوند نیازی به پرستش ندارد و پرستش، نیاز درونی انسان و سبب کمال و رشد کیفی او است و نقش ادیان، ترغیب انسان به ارتباط با مبدأ است تا از این طریق، همواره بتواند سطح فهم و کیفیت حیات خود را بالا برد و به «او» نزدیک شود. ادیان آسمانی، راههای عملی اتصال به آن مبدأ را نیز معرفی می‌کنند. اگر به این نکته توجه شود، لزوم عرفان در کنار شریعت معلوم می‌شود.
اما همواره در طول تاریخ عده‌ای سعی کرده‌اند که عرفان را جدای از شریعت و شریعت را بی‌نیاز از آن معرفی کنند که دلایل آن به اختصار عبارتند از:

۱- برخورداری از عرفان، منوط به الهام و اشراق و ادراک قلبی و وجودی (نهادینه شدن معرفت و آگاهی) است و به عبارتی، افزودن کیفیت عمل، مستلزم درک اسرار عمل است. برای چنین ارتقایی نیاز به اتصال و ارتباط با خداوند است. کسانی که از چنین تجربه‌ای برخوردار نیستند، خواسته یا ناخواسته صورت مسئله را پاک می‌کنند. آنها رسیدن به ادراکات عرفانی را دشوار و دیریاب معرفی می‌کنند و گاهی لزوم آن را منکر می‌شوند.

۲- گاهی افراد و یا گروه‌هایی که در طول تاریخ، به اهل عرفان مشهور شده‌اند، مقید به آداب و مراسم ظاهری و ویژه‌ای بوده‌اند که باعث شده است تلقی اغلب مردم از عرفان فقط همان رفتارهای خاص باشد. در واقع، همان گونه که در سراسر کره‌ خاکی مذاهب گوناگونی وجود دارد، عرفان نیز در نقاط مختلف (با توجه به روش‌های گوناگون باطن گرایی) به‌صورت طریقه‌های متنوعی قابل شناسایی است.

در اغلب موارد، سلیقه‌های مختلف در انجام آداب و رسوم طریقتی باعث می‌شود که سیر و سلوک عرفانی و تحولات باطنی در پوشش این آداب پنهان بماند و تلقی نادرستی از عرفان به‌جا بگذارد. در نتیجه، عده‌ای توجه و تمایل به عرفان را غیر ضروری و یا حتی کج‌ روی محسوب می‌کنند.

۳- توجه به معرفت و کیفیت، عده‌ای را که خواهان عقب ‌ماندگی جوامع بشری هستند، دچار نگرانی می‌کند. سلطه‌جویی این عده موجب می‌شود که در صدد حذف عرفان از دین بر‌آیند تا با جدا کردن روح دین از آن، به استعمار فرهنگی بپردازند و به‌دنبال آن، به مقاصد خود دست یابند.
کسانی که قصد جدا کردن عرفان از شریعت را دارند، از روش‌های مختلفی استفاده می‌کنند که یکی از آنها معرفی نادرست است. به این ترتیب، گاهی دیدگاه‌های عرفانی در اثر تفسیر غلط اشتباه جلوه داده می‌شود.
برای مثال، برخی می‌گویند که عارف همه اشیاء را خدا می‌پندارد؛ در حالی که او آنها را عکس و سایه ‌‌ای از حقیقت مطلق می‌داند:

عکــس روی تــــو چـــو در آینــــه‌ جـــام افتـاد
عـارف از خنــده‌ی مــی در طمــــع خـــام افتـاد
حســن روی تو به یـک جلــــوه که در آینــه کرد
ایـن همــه نقــــــش در آیینــه‌ اوهـام افتــــاد
این همه عکـس مــی و نقش نگارین که نمــود
یک فــروغ رخ سـاقی‌ســـت که در جـــام افتـاد
«حافظ»

او فقط حقیقت یگانه خداوند را حقیقت مطلق معرفی می‌کند و هر چیز دیگر غیر از «او» را در نسبت با «او»، مجازی و غیر حقیقی به حساب می‌آورد؛ اما گمراهی و برداشت نادرست از این حقیقت و حقایق دیگری که وی درک کرده است، موجب برخوردهای جاهلانه و ناشایست شده، در طول تاریخ، ضربه‌های مهلکی به گسترش عرفان حقیقی و ناب و برخورداری شایسته از شریعت وارد کرده است.
از سوی دیگر، با این‌ که برخوردهای جاهلانه (عامدانه یا غیرعامدانه) با عرفان و گسترش آن، قدمت دیرینه‌ای دارد و بر قوت خود باقی است، امروزه احساس می‌شود که میل درونی بسیاری از مردم دنیا نسبت به عرفان رو به افزایش است و اگر به این گرایش پاسخ مناسبی داده نشود، بیش از پیش، زمینه‌ القائات فرهنگی غلط فراهم می‌شود.
رمز تعالی در حفظ ظاهر و باطن دین است و تنها در این صورت است که حق دین‌داری ادا می‌شود و دیگر شاهد قضاوت نادرست و سردرگمی کسانی نخواهیم بود که به همه‌ ابعاد دین نیاز دارند؛ اما معرفی ناقص آن (فقط با بعد شریعت) آنها را دچار روزمرگی یا وازدگی و تقویت روحیه دین گریزی کرده است.

«محمد علی طاهری»