اصل ۱- فلسفه خلقت بر اساس طرح و برنامه کاملا حساب شده صورت گرفته و هدف نهایی آن کمال است.
اصل ۲- عدالت، اصل لاینفک خلقت هستی و انسان میباشد و بدون آن فلسفه خلقت پوچ و عبث خواهد بود.
اصل ۳- مرگ حرکت به سمت الله محسوب میشود و حرکت به سوی او ترسناک و اندوهپذیر نیست. ((اصل اِلَیْهِ رَاجِعُون) بقره،۶۲)
«أَوْلِیَآءَ ٱللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ» (یونس،۶۲)
در دیدگاه عرفا، مرگ برای انسان نیستی نمیباشد، بلکه تحول و تطور است؛ غروب از یک نشئه و طلوع در نشئهی دیگر است و به تعبیر دیگر مرگ نیستی است، ولی نه نیستی مطلق، بلکه نیستی نسبی؛ یعنی نیستی در یک نشئه و هستی در نشئه دیگر. در نظر عرفا از آنجا که بقا لازمه فنا است، پس فنا کل هم به دار عقبی میماند.
ولیکن چو گذشت این طور دنیا
بقای کل بود در دار عقبی
«شبستری»
به قول جامی: در حالت حیات حق توحید چنان که باید گزارده نشده است.
دو نوع فنا داریم: یکی فنای قبل از موت که فنای «استهلاک» است؛ مثل فنای نور ستارگان در نور خورشید، که در این مورد عین ذات باقی است و حکم آن مرتفع که آن «بقا بعد از فنا» و فرق بعد از جمع نیز تعبیر شده است. دیگری فنای بعد از موت که از قبیل فنای امواج در دریاست که عین فانی زایل و اثر آن مرتفع میباشد، بدون بقا بعد از فنا و فرق بعد از جمع: «فنای هلاک»
در حدیث دجال آمده است: «اِنَّ اَحَدَکُم لا یَری رَبَّهُ حَتّی یَموت» سرنوشت محبّ و محبوب من، دیدار من است و این دیدار جز با موت حاصل نمیشود.
اصل ۴- دعا در عرفان کیهانی حلقه به منزله «درخواست کمال و عشق الهی و رسیدن به او» است.
در منظر عرفا دعا انواع مختلفی دارد:
۱- دعای عامه مردم
۲- دعای صاحبان حکمت
۳- دعای اصحاب معارف و محبان الهی
اصل ۵- نام خدا در رأس همه نامها قرار دارد و خواندن و استعانت فقط سزاوار اوست و نقض آن شرک است. (اصل اجتناب از من دون الله)
مهمترین مصادیق بارز شرک عبارتند از:
شخص پرستی، روح پرستی، مرده پرستی، مکان پرستی، کتاب پرستی، خود پرستی، دنیا پرستی، ظاهر پرستی.
(این همان تعریف شرک در عرفان است)
بین انسان و خدا تنها واسطهای که وجود دارد هوشمندی و شعور الهی (یدالله) است. که به صورتهای مختلف نقش یدالهی خود را ایفا نموده، پل ارتباط عالم پایین و عالم بالا میباشد.
لفظ یدالله در ۵ آیه از آیات قرآن به کار رفته که معانی آنها تقریبا به هم نزدیک است و همگی نشانه ای از قدرت و سلطنت و هیبت و… است.
در آیه ۱۰ سوره فتح آمده است:
إِنَّ الَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ اللَّهَ یَدُاللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ فَمَنْ نَکَثَ فَإِنَّمَا یَنْکُثُ عَلَی نَفْسِهِ وَمَنْ أَوْفَی بِمَا عَاهَدَ عَلَیْهُ اللَّهَ فَسَیُؤْتِیهِ أَجْرًا عَظِیمًا.
(کسانی که با تو بیعت کردهاند، در معنی و حقیقت با خدا بیعت کردهاند، زیرا دست قدرت الهی بالای دست آنان خواهد بود. پس کسی که نقض بیعت کند در حقیقت به زیان و هلاک خویش اقدام نموده و کسی که به آن عهد و میثاق که توسط پیامبر اکرم با خدا بسته، وفا کند و به وظیفه خود عمل نماید به زودی خدا اجر و پاداش بزرگی به او کرامت خواهد نمود.)
اصل ۶- جهان هستی تجلی الهی و ناشی از شعور و آگاهی خداوند است، لذا کلیه اجزای آن باید مورد احترام انسان قرار داشته باشد. هتک حرمت و پوشاندن تقدس هر جزء از جهان هستی، کفر محسوب میشود.
کفر یعنی پوشاندن، که مراتبی دارد تا به جایی که «خدا» را که نعمت حقیقی هستی است میپوشانند.
اصل ۷- تباه و ضایع کردن و جلوگیری از شکوفایی هر جزیی از جزییات هستی و تجلیات الهی فساد محسوب میشود.
اصل ۸- کسانی که وحدت الهی را قبول دارند و در راه رسیدن به آن انسانها را دعوت به اتحاد و آشتی با خود و جهان هستی مینمایند موحد نامیده شده و آنهایی که به جدایی و کثرت سوق میدهند منافق نامیده میشوند.
اصل ۹- غم در دنیای عرفان فقط یک معنی دارد و آن غم دوری و جدایی از یار و اصل خویش (خدا بودن) است.
غم در عرفان حزن است. الحُزن من شُعار العارِفین. دلش پیش خداست اما خودش جدا از اوست.
دل از من ببرد و روی از من نهان کرد
خــدا را با کــــــه این بازی تــوان کرد
یا:
من و غم گفتهها داریم نهانی
صفا بیغــم نـــدارد زنــدگانی
اصل۱۰- الیه راجعون حرکت ذاتی به سمت کمال و به معنای حرکت از کثرت به وحدت و از نیازمندی به بینیازی بوده، متشکل از زندگیهای متعدد میباشد. هر یک از این مراحل با مرگ خاتمه پیدا میکند و زندگی بعدی آغاز میگردد. مثلا با مرگ در این مرحله وارد مرحله «لامکانی» شده و پس از آن وارد مرحله «لامکان و لازمان» خواهیم شد.
اصل ۱۱- انسان نمیتواند عاشق خدا شود، زیرا انسان از هیچ طریقی قادر به فهم او نیست و در حقیقت خدا عاشق انسان میشود و انسان معشوق میباشد و مشمول عشق الهی. و انسان میتواند فقط عاشق تجلیات الهی، یعنی مظاهر جهان هستی، شود و پس از این مرحله است که مشمول عشق الهی میگردد.
اصل ۱۲- انسان با سه جهان متفاوت روبرو میباشد:
۱. جهان هیچ قطبی که تنها حقیقت مطلق بوده و برای تعریف آن هیچ یک از واژههای انسان قادر به توصیف آن نبوده و وصفناپذیر و فاقد هرگونه تضاد میباشد. (سُبْحَانَهُ عَمَّا یَصِفُونَ)
جهان تک قطبی، جهانی است موصوف ولی در آن هیچ گونه تضادی وجود نداشته فاقد بعد زمان و مکان میباشد.
۲. جهان دو قطبی، یا جهان تضاد که در آن فهم هر چیزی به فهم ضد آن بستگی دارد؛ مانند روز و شب، خوب و بد و…
اصل ۱۳- از دید ناظری که در جهان تک قطبی قرار دارد، بعد زمان و مکان وجود ندارد، از این رو گذشته و آینده وجود نداشته و جهان هستی در صفر ثانیه به وجود آمده و پایان پذیرفته است، لذا اکنون اطلاعات گذشته و حال و آینده جهان در آنجا نزد او (جهان تک قطبی) موجود است، مطابق این نظریه سرنوشت انسان مشخص است، ولی به انسان تحمیل نشده و آنچه وجود دارد ماحصل اختیار انسان میباشد و انسان، بیاراده و عروسک خیمه شب بازی به حساب نمیآید.
اصل ۱۴- انسان به دو منظور به دنبال مسایل ماورایی میرود:
الف- کسب قدرت، به منظور برتری طلبی و رجحان بر دیگران، قدرتنمایی، خودنمایی و معرکهگیری، که باعث ایجاد غرور و منیت در شخص میشود. برای مثال، نقض حریم شخصی و وجودی افراد و نقض تقدس وجود افراد (بیت الله) مانند فکرخوانی و نفوذ در دیگران و نیز نقض عدالت الهی مانند آینده بینی، طالع بینی، همچنین نقض ستار العیوب بودن الهی مانند خواندن شخصیت افراد که منجر به آشکارسازی معایب شود، نقض اختیار انسان و…
ب- کسب کمال، که در این مرحله از زندگی انسان بر روی کره زمین، به معنای رسیدن به توان بالقوهی الهی بوده (مراجعه به اصل ۱۵) و رسالت اصلی انسان، حرکت از کثرت به وحدت و درک یکتایی جهان هستی و رسیدن به روشن بینی به منزله روشن دیدن و رسیدن به وضوح شناخت، فهم و درک از جهان هستی و پی بردن به هدف خلقت متعالی است. (درک بالقوه خدایی بودن)
اصل ۱۵- انسان در جسم فقط میتواند به درک توان بالقوه خدایی بودن خود پی ببرد و قادر نیست آن را به بالفعل تبدیل نماید. به عبارتی، هیچ کس در جسم خدا نخواهد شد. به عبارت دیگر، خدا خلق میکند و انسان درک. کمال در جسم یعنی رسیدن به توان بالقوهی الهی. این ادراکهای بالقوه عبارتند از:
– درک «نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی (الحجر/۲۹) – اَنَا الحَق» و این که او در مرکز وجود ما قرار دارد (درک بیت و بیت الله).
– درک یکتایی وحدت و تن واحده بودن جهان هستی (تجلیات الهی)
– درک هوشمندی و نقشه عظیم و هدفمند بودن جهان هستی
– درک بیعیب ونقص بودن جمال یار (عاشق در جمال یار، نمیتواند نقص مشاهده نماید)
– درک حضور یار و رسیدن به مقام بیقبلگی (أَیْنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجْهُ ٱللَّهِ) بقره ۱۱۵
میان خلق و خالق پیوند حقیقی و ناگسستنی وجود دارد که آدمی میتواند با یافتن این رشتههای ارتباطی و تقویت آنها، به جایی برسد که از مرز حدپذیری نیز بگذرد، و با نامحدود اتصال یابد و این مقامی است که از آن به «فنای فی الله» و یا «ولایت تکوینی» یاد میشود. اندیشهی «انسان کامل» در عرفان اسلامی که برگرفته از متن قرآن است، خود بیانگر اوصاف و ویژگیهای انسان ایدهآل، یعنی انسانی که شخصیت او، به تمامی فعلیت یافته است، میباشد. قرآن با طرح مسئله خلیفه الهی انسان «إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً» او را واجد جمیع صفات کمالی حق تعالی میداند: «عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا» که به همین واسطه استعداد نیل به مقام «جمع» و «جمع الجمعی» را که همان مقام خلیفه الهی است، دارد…
اصل ۱۶- در مقابل حرکت به سوی کمال نیرویی بر ضد آن وجود دارد.
اصل ۱۷- عبادت یعنی عبد بودن و بهجا آوردن رسالت بندگی. عبادت بر دو نوع است؛ عبادت نظری و عبادت عملی. عبادت نظری، ارتباط کلامی با خداوند و عبادت عملی در خدمت خداوند بودن است و چون او بینیاز از هر عمل ما میباشد، از این رو خدمت ما صرفا میتواند معطوف به تجلیات او شود. در نتیجه، عبادت عملی در خدمت جهان هستی بودن است، یعنی خدمت به انسان، طبیعت و …
اصل ۱۸- انگیزه عبادت بر سه نوع تقسیم میشود:
– عبادت بردگان یا عبادت از روی ترس ( مرگ، قبر، دوزخ و…)
– عبادت مزدوران یا عبادت از روی طمع مزد و پاداش ( بهشت، حوری و…)
– عبادت آزادگان یا عبادت از روی عشق الهی.
نوع عبادت و خواستهی هر کسی، بستگی به میزان درک و فهم او از خداوند دارد، و همان گونه که یک بچه آب نبات چوبی را به دنیایی از آگاهیها ترجیح میدهد، ممکن است که کسی هم حوری را به عشق الهی ترجیح دهد. در عرفان کیهانی حلقه عبادت از روی عشق الهی مورد نظر میباشد.
اصل ۱۹- بیت الله فقط به انسان اطلاق می شود، زیرا تنها مکانی است که خداوند از روح خود در آن دمیده است.(نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی) لذا نزدیک شدن به حریم انسانها باید با تقدس کامل صورت گیرد و هیچ انسانی حق تجاوز به حریم دیگری را نخواهد داشت.
اصل ۲۰- در برخورد اندیشهها و در جریان عمل، کارایی و بهتر بودن افراد مشخص میگردد. بنابراین هر کس که بگوید من بهتر هستم دلیل بر خامی و شیطانی بودن اوست. (اصل اَنَا خَیر مِنه)
اصل ۲۱- دنیا محل پیوند واقعیت و حقیقت است.
واقعیت چیزی است که اتفاق افتاده و واقع شده، و حقیقت علت وجودی و ماهیتی و درونی و پشت پردهی واقعیت است.
اصل ۲۲- ذکر از مرحلهی «مانترا و تکرار عبارت» گذشته و به معنی «یاد او» مورد استفاده قرار گرفته و پس از آن به معنی «حس حضور» ارتقا پیدا میکند زیرا «یاد» در خصوص غایب صورت میگیرد ولی او حاضر است.
اصل ۲۳- درک و ارتقای کیفیت خواندن نام او از مراحل زیر میگذرد:
من دون الله ← یا الله ← الله ← الله (زبانی) ← الله (قلبی) ← الله (وجودی) ← حس حضور (بینامی الله).
اصل ۲۴- انگیزهی اعمال مثبت انسان، رسیدن به کمال است بنابراین، هیچ منتی بر خدا و خلق خدا نمیباشد.
اصل ۲۵- رضای خدا در آن است که انسان خود را به او برساند.
اصل ۲۶- در زندگی زمینی، مقام صالح، بالاترین مقامی است که انسان میتواند به آن برسد و عملوا الصالحات به کلیهی اعمالی اطلاق میشود که انسان را به این مصالحه نزدیک میسازد. صالح کسی است که به صلح رسیده و این مصالحه عبارت است از:
– صلح نسبت به خدا
– صلح نسبت به جهان هستی
– صلح نسبت به خود
– صلح نسبت به دیگران
صلح با دیگران، سختترین بخش این مصالحه محسوب شده، گذر اصلی این عرفان است و دلیل انتخاب درمان برای شروع سیر و سلوک، جهت نزدیکی به دیگران و درک بیچارگی انسان و رسیدن به این که انسان قابل ترحم میباشد، بوده است، تا در این مرحله، این مصالحه بهتر انجام گیرد.
اصل ۲۷- صبر به معنی عدم دیکتاتوری و تعیین تکلیف نسبت به زمان است. بنابراین، صابر کسی است که نسبت به زمان دیکتاتور نبوده و نسبت به آن تعیین تکلیف ننماید. (صابر بودن یکی از شرایط دریافت آگاهی است).
اصل ۲۸- از آنجا که فلسفه خلقت انسان صرفا جهت کسب کمال و حرکت از عالم کثرت به وحدت است و این حرکت بر مبنای اختیار انسان توجیهپذیر است، از این رو همه حرکتهای انسان باید نتیجه تفکر و تدبر و تعقل او باشد؛ به گونهای که بتواند مسئولیت آن را قبول نماید، لذا این حرکت نمیتواند محصول چیزی غیر از اختیار انسان باشد. بنابراین، هر عاملی که اختیار انسان را مخدوش نموده، او را به سمت بیاختیاری سوق داده، از او عروسک خیمه شب بازی بسازد و یا او را مهره بیاختیاری نشان بدهد، مذموم است. مانند طالع بینی و…
به عبارتی، رفتن به سوی کمال نمیتواند نتیجه کار با اعداد و ارقام و سپردن امور به چیزهایی غیر از اختیار انسان باشد.
اصل ۲۹- کار زمینی با قانون زمینی.
اصل ۳۰- آنچه بر خود نمیپسندی، بر دیگران نیز نپسند.
اصل ۳۱- قضاوت فقط مختص خداوند است.
اصل ۳۲- درک معرفت، بر مراسم و مناسک ارجحیت دارد. بدون درک معرفت، هیچ مراسمی ارزشمند نیست
همهی عبادتها سِرّ مشترکی دارد و سِرّ مختصی. انسان به هر یک از این دو سِرّ راه پیدا کند، میتواند به سِرّ سایر عبادات نیز راه یابد. گرچه نحوه راهیابی از لحاظ سختی و آسانی یکسان نیست. هر عبادت را بطن و سِرّی است، زیرا اولاً، عبادت از اموری است که خدای سبحان در کتاب خویش که بیان همه چیز است، از آن سخن گفته است، و ثانیاً کتاب خدا را ظاهری است و باطنی.
«اِنَّ لِکِتابِ اللهِ ظاهِراً و باطِناً»
در نتیجه، همه اموری که وحی الهی به ارمغان آورده است. ظاهری دارد که انسان آنها را با «قالب» خود فرا میگیرد و باطنی دارد که انسان با «قلب» خویش آنها را درمییابد و بدون تردید برای رسیدن به مقام قلب، باید از مرتبه معرفت عبور کرد.
اصل ۳۳- دین، مجموعه قوانین و مقررات هدفمند برای انسان و جامعه میباشد، که براساس حکمت و شعور و هوشمندی الهی بر انسانها جهت طی کردن مسیر تعالی نازل گشته است. دین راه شناخت ضروریات وجودی آدمی و رفع موانع آشکار و نهان این مسیر تعالی است، باید از آن بهرهمند شوند.
اصل ۳۴- انسانها برای رسیدن به کمال و تعالی، نیازمند راهنماهایی هستند که آنها را واسطههای هدایت مینامیم. هر چیزی اعم از انسان، حیوان، نبات و جماد که به هر نحوه و شکلی در راستای شناسایی و درک قوانین حاکم بر جهان هستی، انسان را یاری نماید، در این زمره میباشد. واسطههای دینی نیز به افرادی اطلاق میگردد که به دلیل خصوصیات منحصر به فرد خود در این رابطه، در رمز گشایی آگاهیها و تبدیل آن به زبان ساده کاربردی و انتقال آن به همنوعان خود همت گمارده، معلم و الگوهای شاخصی برای بشریت و انگشتهای اشاره به سمت وحدت میباشند.
اصل ۳۵- هر عملی که انسان را از کمال دور نماید، گناه و هر عملی که انسان را به کمال نزدیک سازد ثواب محسوب میشود.
«محمد علی طاهری»