به نام خدا
بارها در آستانه عید سعید غدیر قرار گرفتیم و به شادی نشستیم! این بار بیندیشیم و آنگاه که به آستان ولایت رسیدیم، به برخاستن خوشدل باشیم!
انوار هدایت الهی همواره در حال تابش است و تنها دلهای مشتاق و مستعد، پذیرای آن هستند. در این میان کسانی که مستعدتر از دیگران به روی آن آغوش گشوده، با آمادگی و طلبی زایدالوصف، رنگ الهی به خود میگیرند، «اولیای الهی» نام مییابند. اولیای الهی، گل سرسبد وجودند. خالق بشر که خواهان رشد و کمال هر انسان است، برای به ظهور رسیدن چنین افرادی هستی را آفرید؛ برای متجلی شدن زیباترین تجلیات.
آنها مانند انسانهای دیگر روزی به دنیا میآیند و روز دیگر میروند؛ اما احوال و رفتار و گفتارشان همواره راهنمای رشد و تعالی خواهد بود. بنابراین، اولیای الهی «علائم الطریق» هستند؛ علائمی برای رهسپاری در مسیر کمال. آنها بزرگترین معلمان معرفت هستند؛ معلمانی که خود به درک حقیقت رسیدهاند و میتوانند به سوی خدا هدایت کنند.
و به عبارت دیگر، آنها فاتحان قله کمال هستند؛ فاتحان و «بلد راه». به همین دلیل، همه انسانهای کمال طلب، کوهنوردانی بر شمرده میشوند که برای صعود، به یاری و کمک این فاتحان راهشناس نیازمندند. شاید برای پیمودن مسیر هر کوهی نیازی به بلد راه نباشد؛ اما رفتن به فراز کوهی عظیم که گردنهها و پرتگاههای آن ناشناخته است، بلدی میخواهد که به سلامت به مقصد برساند. باید به این بلد متوسل شد تا بتوان به مقصود رسید. باید چشمدل را به قله دوخت و به اشارات او توجه داشت. اولیای الهی بیمزد و منت این نقش الهی را ایفا میکنند و نه به سوی خود؛ بلکه به سوی خدا هدایت میکنند.
با این همه، تأثیر وجود اولیای الهی بر حیات انسانهای حقیقتجو و کمال طلب به همین جا ختم نمیشود و راز وجود پر خیر آنها را باید در دنیای پر رمز و راز عشق جستجو کرد. هیچ یک از ما انسانها نمیتوانیم خداوند را چنان که هست بشناسیم و درک کنیم و درست به همین دلیل، نمیتوانیم به خودی خود، عاشق او شویم. اما در صورتی که با عطف به تجلیات الهی، از عطف به خود رهایی یابیم، به درک عشق او به خود دست خواهیم یافت و به نسبتی که این عشق را درک کنیم، عاشق او خواهیم شد.
انسان از بدو تولد عاشق خویش است و تا زمانی که دچار این خودشیفتگی است، عشق او به دیگری، جلوهای از عشق به خودش خواهد بود. زیرا در این حالت، او دچار عشقی عقلانی است و بر اساس سودجویی عقل، برای منفعت خویش معشوق را میطلبد. اما به محض این که عشق حقیقی به هر یک از تجلیات الهی در دل او خانه کند، این خانه از وجود خودش خالی خواهد شد و از آنجا که رمز ورود به حریم عشق الهی، گذشتن از خویش است، در این مرحله، به درک این حقیقت میرسد که خداوند عاشق اوست و به این ترتیب، به نسبتی که این عشق را بچشد، عاشق او خواهد شد.
از میان تجلیات حق که در سطحی عام و به عنوان آفریدگان آفریدگار مهربان همگی در خور عشق هستند، بعضی بیش از سایرین و به بهترین وجه جلوهگری میکنند و شاخص میشوند. بهترین جلوهگری، جلوهگری به کمال است و از آنجا که گلهای وجود اولیای الهی جلوهگاه خارقالعاده معرفت و کمال است، سیر در گلزار هستی، دل را به سوی آنها میکشاند و از این رهگذر، تجربه عشق الهی به بهترین وجه میسر میشود.
دلسپاری به ولی خدا دل را به سوی او سوق میدهد و رهسپاری در راه او را تضمین میکند. اما صد دریغ از آن که کسی دچار ناآگاهی باشد و خود را آگاه بداند؛ عشق حقیقی را نچشیده باشد و خود را عاشق بداند و بدون رهرویی راهنمایی خبره، راهی در پیش بگیرد و آن را راه خدا بداند! در این صورت است که گل وجود ولی پشت غبار جهل پنهان میشود و داس به دستان بر صحنه میمانند. امروز ماییم که در ادعای خداپرستی، عشق به اولیایی چون علی (ع) را گواه میآوریم و عزم کوهنوردی میکنیم. اما باید مراقب باشیم که دچار جهل ابن ملجم نشویم. نادان بودن یک خطر است و تأثیر جمعی آن هزاران خطر. گمراهی و رهرویی شیطان یک مشکل است و گمراهی و توهم در راه خدا بودن، هزاران مشکل!
مگر نه این که ابن ملجمها خداپرستان نادانی هستند که به نام حق در مقابل حق ایستاده، به نام خدا، راه خدا را میبندند و احساس رستگاری میکنند؟ مگر نه این که حاضرند حتی جان خود را دراین راه فدا کنند؟ مگر آنها مدعیان حقیقت و قربانی حماقت نیستند؟ چگونه میتوان از این حماقت رهایی داشت؟ شاید باید ابن ملجم بودن را شناخت!
ابن ملجمها به نام حق و با چشمانی بسته در برابر شکلگیری هر جریان حقطلبانهای میایستند و آن را متوقف میکنند؛ ابن ملجمها به نام دفاع از حق، در برابر هر نهضت شکل گرفته بر حقی نیز قد علم میکنند و با به انحراف کشیدن، آن را از معرفت تهی کرده، تنها جسدی برجای میگذارند. زیرا آنها درسی از اولیا نیاموختهاند و خبری از علیها ندارند.
ابن ملجمها از مولا علی (ع) و از گنجینه معرفت او، تنها جنگ آوری آن ولی خدا را در افق نگاه باقی میگذارند و بیآن که مرام او را بشناسند و زنده نگاه دارند، تنها از این میگویند که توانست در قلعه خیبر را بشکند. آنها از کفرستیزی او فقط برق شمشیرش را به خاطر میسپارند و بیآنکه تفکر و معرفتی که پشت ذوالفقار بود، بشناسند، چرخش ذوالفقار در دستان او را به رخ عالم میکشند و رمز موحد بودن او را به دست فراموشی میسپارند.
انسان امروز به دلیل فقدان معرفت و دوری از کمال الهی، در رنج و عذاب است و چنان که باید، طعمی از شیرینی و حلاوت حضور خدا و درک حقیقت نمیچشد. او نیازمند هدایت است و گاهی راهی میجوید و نمییابد. زیرا ابن ملجمهای تاریخ، پیام اولیای خدا را به شهادت رساندهاند. زیرا رمز کمال علی(ع) پنهان است.
باید از ابن ملجم بودن پرهیز کرد؛ باید با مولا علی(ع) آشنا شد؛ باید به حریم عشق راه یافت و باید حرمت خون مبارک آن حضرت را که در پایداری بر حق و حقیقت به زمین ریخته شد، نگاه داشت و چنان که او و همه اولیای الهی دعوت کردهاند، تنها خدا را دید؛ تنها خدا را خواند و تنها از او یاری خواست! باید از غیرخدا رهایی جست و آزادگی کرد!
آنگاه باید انتخاب راه ابرانسانهای معرفت طلب تاریخ کمال بشری را جشن گرفت؛ جشنی که اجر نهادن به مرشدان راه تعالی است! عید غدیر، بهانهای برای چنین جشنی است؛ جشن معرفتجویی؛ جشن بیعت با اولیای خدا و جشن عزیمت به سوی مقصدی که این قاصدان الهی طلبیدند!
«محمدعلی طاهری»